زندگیمون شده فقط نفس
نفس و نفس
زندگیمون شده لذت بردن
شده کیف کردن
فقط امیال نفسانی
خدامون مرده
به خدا فکر نمیکنیم
خدا هیچ جای زندگیمون نیست
هرکاریم که برا خدا شروع میکنیم
اخرش نفسمون میشه امیر
دیگه نیستم جایی که خدا نباشه
هرچند ابروم بره
همه چیم بره
و بازهم مرگی ناگهانی
و مهم نیست عزارائیل مهمان چه کسی بوده
مهم این است که بی خبر و سرزده آمده
اهسته و ارام آمده
و ممکن بود ان کس من باشم یا تو
اگر هم امروز نیامد
قطعا فردا می آید
و من و دستان خالی
و منو بار گناه
خدایا غلط کردم
غلط کردم
غلط کردم
ببخش به کرمت
ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺟﺎﯼ ﺩﻓﺘﺮ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ... ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
.
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﺵ
ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺳﺨﺘﮕﯿﺮ ! ﭼﻪ ﺁﺳﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ...
.
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺒﺨﺶ، ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ
ﺟﺴﻤﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺡ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺍﺻﻼ ﻣﮕﺮ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺗﻮ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؟
ﺗﻨﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﯼ ﺷﺐِ ﺁﺑﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﺗﻌﺒﯿﺮ ﻋﮑﺲ ﺩﺍﺧﻞ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ !
.
ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺕ ﺟﻨﮕﻞ ﻭ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﻌﻠﻖ ﺍﻧﺪ
ﺳﺮ ﻣﻨﺸﺄ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﮔﯿﻼﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻡ
ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﭘﺮ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﺩﻥ ﮐﺴﯽ
« ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻣﺶ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ » ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟؟؟
.
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺿﻌﻒ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
.
ﺁﺭﯼ ﺑﺨﻨﺪ ! ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﺮﺍ
ﺍﺑﺮﻡ ... ﺩﺭﺳﺖ ! ﻋﺎﻣﻞ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ !
.
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺗﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺍﻡ
ﺍﻣﺎ ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﺮﺁﻥ، ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ !
.
ﺭﻓﺘﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ
ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻧﮕﺎﻩِ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ... ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺟﺎﯼ ﺩﻓﺘﺮ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ... ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
.
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﺵ
ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺳﺨﺘﮕﯿﺮ ! ﭼﻪ ﺁﺳﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ...
.
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺒﺨﺶ، ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ
ﺟﺴﻤﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺡ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺍﺻﻼ ﻣﮕﺮ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺗﻮ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؟
ﺗﻨﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﯼ ﺷﺐِ ﺁﺑﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﺗﻌﺒﯿﺮ ﻋﮑﺲ ﺩﺍﺧﻞ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ !
.
ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺕ ﺟﻨﮕﻞ ﻭ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﻌﻠﻖ ﺍﻧﺪ
ﺳﺮ ﻣﻨﺸﺄ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﮔﯿﻼﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻡ
ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﭘﺮ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﺩﻥ ﮐﺴﯽ
« ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻣﺶ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ » ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟؟؟
.
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺿﻌﻒ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
.
ﺁﺭﯼ ﺑﺨﻨﺪ ! ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﺮﺍ
ﺍﺑﺮﻡ ... ﺩﺭﺳﺖ ! ﻋﺎﻣﻞ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ !
.
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺗﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺍﻡ
ﺍﻣﺎ ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﺮﺁﻥ، ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ !
.
ﺭﻓﺘﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ
ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻧﮕﺎﻩِ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ... ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
امام صادق(علیه السلام):
زن در زندگے زناشوئے با شوهرِ مورد رضایت و موافقش از سه چیز بی نیاز نیست ...
(و باید رعایت کند) :
۱ خود را از هر گونه ناپاکے حفظ کند ؛
تا دل شوهر و اعتماد او را در هر خوشے و ناخوشے
به خود جلب کند ...
۲ محافظت و رسیدگے به شوهر خود و
حساب بردن از او ؛
تا اگر لغزشے کرد به چشم مهر به او بنگرد و از او بگذرد ...
۳ اظهار عشق به او با عشوه و دلبرے و
زیبا کردن خود در چشم او
تحف العقول ص ۵۱۶
بحارالانوار ج۷۸ ص۲۳۷
اسفندماه سال ٩٣ مردی به نام کاوه به مأموران کلانتری ١٤٠ باغفیض گزارش داد همسرش گم شده است. او گفت همسرم ژاله برای خرید از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت.
با مشخصاتی که این مرد در اختیار پلیس گذاشت، مأموران جسد زنی را در اطراف دماوند پیدا کردند و سپس جسد از سوی خانواده ژاله شناسایی شد. وقتی متخصصان پزشکی قانونی جسد را بررسی کردند، عنوان کردند این زن بر اثر فشار بر عناصر حیاتی گردن کشته شده است. پلیس با توجه به تحقیقاتی که انجام داد، متوجه شد ژاله و کاوه از مدتها قبل با هم اختلافاتی داشتهاند و به این ترتیب مرد جوان برای توضیح درباره این اختلافات بازداشت شد؛ هرچند او در اولین بررسیها گفت در ماجرای قتل نقش ندارد، اما با توجه به مدارکی که مأموران به دست آورده بودند، مجبور به اعتراف شد.
متهم گفت: ١٢ سال قبل بود که با ژاله ازدواج کردم و پسری ١٠ساله دارم. من راننده آژانس بودم و بعد از تولد فرزندم مجبور بودم زمان بیشتری کار کنم. مدتی که گذشت، همسرم مدام همراه دوستانش به میهمانی میرفت.
وقتی هم به خانه میرسید، پرخاشگری میکرد. هرچه تلاش کردم مانع رفتن او به این جشنها شوم، فایده نداشت تا اینکه متوجه شدم دوستانش او را به مصرف شیشه معتاد کردهاند. اعتیاد همسرم به شیشه و روابطی که برقرار کرده بود، خیلی من را اذیت میکرد؛ او با مردان زیادی رابطه داشت. این موضوع را به یکی از اعضای خانوادهاش هم گفته بودم. من میخواستم همسرم در زندگی با من بماند چون ما یک پسر داشتیم و اگر جدا میشدیم، برای پسرمان بد میشد به همین دلیل به همسرم پیشنهاد دادم مدتی جدا از هم زندگی کنیم تا او حالش خوب شود و دوباره برگردد اما این روش هم فایدهای نداشت. تا اینکه روز حادثه وقتی داشتم از سر کار برمیگشتم، همسرم را دیدم که مقابل در خانه از یک ماشین مدلبالا پیاده شد. راننده مرد غریبهای بود. همسرم رفتار ناشایستی از خودش نشان داد و بعد هم به خانه رفت. آنقدر از این موضوع ناراحت شدم که نتوانستم خود را کنترل کنم. وقتی به خانه رفتم، با یک شال او را خفه کردم و بعد هم جسدش را به اطراف دماوند بردم و در آنجا رها کردم.
با توجه به ادعایی که این مرد مطرح کرده بود، مأموران از اعضای خانواده ژاله هم بازجویی کردند و یکی از آنها تأیید کرد به خاطر روابط ژاله درگیریهایی بین این زوج بوده است. با توجه به مدارک بهدستآمده کیفرخواست علیه متهم صادر شد و پرونده برای رسیدگی به شعبه چهار دادگاه کیفری استان تهران رفت.
بعد از اینکه نماینده دادستان از کیفرخواست دفاع کرد و اولیای دم نیز درخواست قصاص خود را مطرح کردند، متهم در جایگاه حاضر شد. او یک بار دیگر اعترافات قبلیاش را تکرار کرد و گفت: وضعیت زندگی من آنقدر به هم ریخته است که حالا پسرم که ١٢ساله است در بهزیستی زندگی میکند. من پدر و مادر ندارم و مجبور شدم فرزندم را به خواهرم بسپرم و او هم چون نمیتوانست از بچه نگهداری کند، پسرم را به بهزیستی سپرد. اگر ژاله دست از اعتیاد و رفتارهای غیراخلاقی و بیشرمانهاش بر میداشت، هیچکدام از این اتفاقات نمیافتاد.