ای کاش رها کند منِ تنها را
این آهن زنگخوردۀ رسوا را
پیچیده به داس کهنهای پیچک عشق
ای کاش که باغبان نبیند ما را ...
#بیژن_ارژن
توی اتاقت... روی تختت... هی دمر باشی
درخاطرات زنده ات هی غوطه ور باشی
سردرد روی بالشت با تو بخوابد باز
با این همه دنبال نوعی دردسر باشی
یادت بیفتد... نه... نمی افتد... نمی افتد
یادش بیفتی در خودت دنبال شر باشی
با شعر هایت عشق بازی را بیاموزد
در خلوتت حالی کنی! -صاحب اثر باشی-
عشق آسمانی باشد و او هم خدا باشد-
در چشم تو، در چشم او جنس بشر باشی
یک عمر مریخی بچرخی دور افکارش
دور ونوس چشمهایش هی قمر باشی
او هی نباشد... هی نباشد... هی نباشد... هی
تو هی بمانی... هی بمانی... آنقدرباشی
تا از نگاهش هی بیفتی... هی بیفتی... تا
توی اتاقت، روی تختت، هی دمر باشی
باور کنی یک بار دیگر حرف هایش را
یک بار دیگر با کمال میل خر باشی
برخیزی از تختت، ببرّی خاطراتت را
فکر فرار از فکرها، دنبال در باشی
سخت است باران هم ببارد، چتر برداری
پای پیاده، رو به دریا، یک نفر باشی
محسن انشایی
خانمم،دیدی این ماشین مسابقه ای ها رو که با سرعت میرن یهو ترمز میکنند
دور خودشون میگردن ؟
_آره...
اونجوری دورت بگردم!
ما را اسیر و چشم به راه
آفریده اند
آشفته حال و زار وتباه
آفریده اند
بانو! تمام عمر نگاهت کنم
کم است!
اصلا* تو را برای نگاه
آفریده اند!!
ماه تابان پیش رویت تکه سنگی بیش نیست
وسعت دریا، کنارت تُنگ تَنگی بیش نیست
شهد نابی را که می دانند جاری در بهشت
پیش شیرینی لب هایت شرنگی بیش نیست
شهرت بالابلندانی که جفت فتنه اند
در ترازوی گلندام تو ننگی بیش نیست
این دل اژدر که مدت هاست خون می خورده است
در کشاکش پیش ماه تو پلنگی بیش نیست
سرنوشت این جهان، خود را بیارایی اگر
از برای بار سوم نیز جنگی بیش نیست
وحید_عمرانی