خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

ایمان شهر کفر مرا در میاورد


کافر به چشم‌های تو باور می‌آورد

آن چشم‌ها که آه مرا بر می‌آورد


من در پی تو هستم و مردم پی بهشت

ایمان شهر، کفر مرا در می‌آورد


عطر تو خوش‌تر است از آن عطرها که باد

از سوی باغ‌های معطر می‌آورد


آتش بزن به خاطره‌هایی که در قفس

پرواز را به یاد کبوتر می‌آورد


عاشق شدم، که تلخی ایام سرنوشت

بی یاد عشق، حوصله را سر می‌آورد ... .


سجاد سامانی


ناز کن... عیبی ندارد

"ناز کن عیبی ندارد نازنین تر می شوی

با غم این روزهای من عجین تر می شوی"


صورت زیبای تو در برکه ی قلبم نشست

شب که می آید عزیزم مه جبین تر می شوی


هرکجا باشی قشنگی از همه دل می بری

مثل خالی گوشه ی لب خوش نشین تر می شوی


هر چه می خواهم خودم را پیش چشمت جا کنم

مثل دوربین تلسکوپ ریزبین تر می شوی


من شبیه باغبانی پیر و غمگینم ولی...

مثل یک گل، توقشنگ ودست چین تر می شوی


چشم خون ریز وخمارت قاتلی زنجیره ایست

مثل شمشیری کُشنده زهرگین تر می شوی


حمید بیرانوند

نازدانه

حواست باشد

ای نازدانه

که روحت فاحشه نشود

با تو هستم بانو

آری با تو

...

خراب آن لحظه ام

که شعرهایم را میخوانی

چشمانت را گرد میکنی

دماغت را جمع

یک خنده نخودی تحویل میدهی

و زیر لب میگویی

پسره ی دیوانه!

..

علی سلطانی


رنجی که برده ام




تو یادت نیست ولی من خوب به خاطر دارم که

برای داشتنت ، دلی را به دریا زدم که از آب واهمه داشت…

دام و دانه

زلفِ او دام است

و خالَش دانه‌ی آن دام 

و من


بر امیدِ دانه‌ای افتاده‌ام

در دامِ دوست ...


عزیزم خوش آمدی ای" مرد"

درمانِ دلی و مرهمِ هر

 دردی

گفتی به همه دوباره

 برمیگردی


نورِ سَر و عطرِ تنِ تو

 می پیچد!

ای مرد! خوش آمدی... 

صفا آوردی 


عارفه دهقانى