خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

کاش برگردی



چندان به سر قبر تو بنشینم و گِریَم

شاید که بهار آید و از خاک درآیی ...

با غیر تو...




این من

با هیچ تویی غیر خودت

ما شدنی نیست


ماه من



رمضان است و تو هستی چه کنم با این درد...؟

 ماه ِ من یک طرف و ماه ِ خدا یک طـرف است


ماه من



یک لحظه تو رفتی به سر بام و بیایی

از "دفتر رهبر" خبر آمد ؛ رمضان است

به جهنم!!!

به جهنم که پیر می شوی دیوانه !
چروک ِ زیر چشمانت
همانقدر زیباست
که چین ِ روی دامنت

صیادم




دوست دارم مرد بودن را اگر بانو تویی

دوست دارم صید کردن را اگر آهو تویی

بلدم گیس ببافم


بلدم شعر ببافم ، بلدم ناز کنم

بلدی گیس ببافی؟... بلدی باز کنی؟!
تو که استاد سخن نام گرفتی امروز
بلدی عشق خودت را به من ابراز کنی