چندان به سر قبر تو بنشینم و گِریَم
شاید که بهار آید و از خاک درآیی ...
این من
با هیچ تویی غیر خودت
ما شدنی نیست
رمضان است و تو هستی چه کنم با این درد...؟
ماه ِ من یک طرف و ماه ِ خدا یک طـرف است
یک لحظه تو رفتی به سر بام و بیایی
به جهنم که پیر می شوی دیوانه ! چروک ِ زیر چشمانت همانقدر زیباست که چین ِ روی دامنت
دوست دارم مرد بودن را اگر بانو تویی
بلدم شعر ببافم ، بلدم ناز کنم