نه غمگینم نه خوشحالم نه بی تابم نه آرامم
نمیدانم چه خواهد شد بدون تو سرانجامم
بروی طاقچه قلیان تزیینی زر کوبم
نشد سهم کسی باشم من از آغاز ناکامم
نمیدانم برای که! ولی بدجور میسوزم
چراغی روی سنگ قبر یک سرباز گمنامم
شبیه بوسه ای هستم مردد بین دین و دل
حلال مذهب عشقم حرام شرع اسلامم
عزادارم کنار تو ، تو بد مستی کنار من
تو کاخ سبز بشکوهی و من ویرانه ی شامم
سید_علی_رکن_الدین
قهوه ی چشم تو مستم میکند هر روز و شب
خنده ات باده پرستم می کند هر روز و شب
اعتیاد من به آن چشم خمارت این چنین
بر ضریحت پای بستم می کند هر روز و شب
مثل سرمای زمستان پیش عطر نوبهار
بوی مویت ورشکستم می کند هر روز و شب
موج سنگین نگاه پر غرور و نافذت
کشتی در گل نشستم می کند هر روز و شب
فکر آن پیمان شیرین که ببستم با دلت
یاد آن عهد الستم می کند هر روز و شب
با حجاب از بچہ شیعہ خوبتر دل میبرے
دل نـَدارد قـابلت را، جان فـَدایت اے پـَرے!
چـادرت حـالِ مَـرا از قبـل بهتـر مےکُنـَـد
قرصِ ماهَم! اینکہ ابرے مےشوے زیباترے
من تیمّم مےکنـم بـا خـاکِ پاے چـادرت
آن زمانے کہ بہ سوے قبلہ رو مےآورے
شـالِ آبے بر سـرِ خود مےکنے و یک گـره
بـر دلِ من مےزنے و یک گـره بر روسرے
دلخوشم با فکرِ اینکه قبلہام با تو یکےاست
دلخوشےهـاے مَـرا بـا یک نگاهـَت میخـرے
نه دستانش را گرفته ام،
نه در آغوشش کشیده ام،
و نه حتی او را بوسیده ام..
من فقط از دور
او را در خویش گریسته ام..
عشقِ میانِ ما معصوم ترین عشقِ
تاریخ بود...
"به احترامش بِایستید....! "
زیبــای پـری روی پـری ماه پـری زاد
ای دخـتــــرِ افسـونـگـرِ آزاده ی آزاد
سیمین تـن گیسو زری چشم عقیقی
الماس نگاه، ای همه ات گنج خداداد
باید که بخوانی غزل سعدی شیراز
تا لمس کنی درد فرو خوردن فریاد
آدم چه کند با هیجانش وسط درس؟!
ناگاه که یاد تو و چشمان تو افتاد...؟!
با مـــزه ی ناگفتنیِ تــوت فـــرنگی...
شاعر چه کند گر نکند از لب تو یاد؟!