خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

کوسه های در کمین

به دنبالت ندیدی سایه‌ی مردی پشیمان را؟
کسی که می‌شناسد لهجه‌ی سنگین باران را؟

پس از تو زردی‌ام را سیلی هر دست قرمز کرد
چه ارزان می‌فروشم سیب‌های سرخ لبنان را!...

دلم دریاست بی تو کوسه‌ها در من کمین کردند
کشانده بوی خون این وحشیان تیز دندان را

پس از تو عطر لاهیجانی صد قوری چینی
پس از تو چای مهمان کرده‌ام هر حجله شیطان را

بیا و فرض کن پیراهنت را باد با خود برد
که رسوا کرد یوسف شهر کنعان را ... تو تهران را

لبخند بزن

بزن  لبخند ،  لبخندت

 قشنگ است

دوچشمان سمرقندت 

قشنگ است


نمی دانم  چه  دینی  داری ، 

 امّا

خدایی که  خداوندت

 قشنگ است


کـاوه احمــدزاده


روانی میکند

چادرش سُر میخورد پا درمیانی

می کند

باز میگیرد رُخَش را ، سر گرانی

می کند


باهمین حُجب و حیای بی‌حد و

اندازه اش

آخـرش این نازنین ما را روانی

می کند

عاشقانه

موی مشکی، عشق خوبم ،زندگی
زیباست نه ؟
اینکه من"روزی تو را دیدم"خدا
میخواست نه ؟

تا به کی باید تو را حاشا کنم؟
پس گوش کن
"دوستت دارم" ز اشعارم کمی
پیداست نه


بیچاره شدم

باز تو با کاسه نذری


این حاجت تو چیست

که هر هفته میایی


خودت این ابر عاشق را بباران

سلام ای عطر مریم زیر باران!
دوستت دارم
خودت این ابر عاشق را بباران
دوستت دارم

به باران میسپارم تا به‌روی شیشه‌ات
از من
هزاران بوسه بنویسد هزاران
"دوستت دارم"