خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی



کاش فرشته ای هم بود به نام عشقائیل
که روزی در صور خود بدمد و بگوید دلتنگی تمام شد
هرکسی عشقش را بردارد و ببر



داشتنت برازنده کسی نیست
تو فقط به من آمدی

سر پیری اگر معرکه گیری هم باشد
من تو را ،
باز تو را،
باز تو را،
باز تو را میخواهم .

چشمان سیاهت 

به  سیاه چاله ماند

که هرکه دچارش شد

مفری نیافت

و بیچاره من...

لبخند که زد به یاد ماه افتادم
چشمک زد و به روز سیاه افتادم

"لا حول و لا..." براش مى خواندم
که با هول و ولا درون چاه افتادم