خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

دور ونوس چشم هایش قمر باشی

توی اتاقت... روی تختت... هی دمر باشی

درخاطرات زنده ات هی  غوطه ور باشی


سردرد روی بالشت با تو بخوابد باز

با این همه دنبال نوعی دردسر باشی


یادت بیفتد... نه... نمی افتد... نمی افتد 

یادش بیفتی در خودت دنبال شر باشی


با شعر هایت عشق بازی را بیاموزد 

در خلوتت حالی کنی! -صاحب اثر باشی-


عشق آسمانی باشد و او هم خدا باشد-

در چشم تو، در چشم او جنس بشر باشی

 

یک عمر مریخی بچرخی دور افکارش 

دور ونوس چشمهایش هی قمر باشی


او هی نباشد... هی نباشد... هی نباشد... هی 

تو هی بمانی... هی بمانی... آنقدرباشی 


تا از نگاهش هی بیفتی... هی بیفتی... تا

توی اتاقت، روی تختت، هی دمر باشی


باور کنی یک بار دیگر حرف هایش را 

یک بار دیگر با کمال میل خر باشی

 

برخیزی از تختت، ببرّی خاطراتت را

فکر فرار از فکرها، دنبال در باشی 


سخت است باران هم ببارد، چتر برداری 

پای پیاده، رو به دریا، یک نفر باشی

*

 محسن انشایی

لالِ لالِ لال


ای گفتن از تو در شب ممنوعه‌ام خیال

آغوش تو برای من انگاره‌ای محال


سیب رسیده‌ای که مرا رانده از بهشت

صدبار بهتر است از افتاده‌های کال


پرسیده‌ای چه می‌کنی و کیستی؟ مپرس!

ای آخرین جواب من از اولین سؤال


با دیگران قیاس حلال و حرام کن

حرف حرام می‌شکند حرمت حلال


از استکان لب زده‌ات می‌خورم،

تو را

می‌بوسم از دریچهٔ ممکن‌ترین مجال


انگشت می‌کشی به گریبان و شامه‌ام

دنبال عطر توست فراسوی این جدال


تو‌ وقت دیدن عطشم کور، کور، کور

من پای گفتن هوسم لال، لال، لال


آینده کو؟ گذشته کجا رفت؟ کاشکی

درهای لحظه را بگشاییم رو به حال



#مهدی_فرجی

نبرد تن به تن


سر تکان می دهی و می چرخد
ماه مغرب ندیده دور تنت
لب تکان می دهی و می روید
نیشکر از حوالی دهنت



ای جنوب لبت خیال انگیز
چشمت عاشق تر از شب تبریز
از کدامین شمال می آید
عطر نارنج روی پیرهنت؟



هرچه دل داشتم به غارت رفت
همه عمرم در این تجارت رفت
جای تردید نیست / یکسره کن
کار را در نبرد تن به تنت...

#ناصر_حامدی



کاش فرشته ای هم بود به نام عشقائیل
که روزی در صور خود بدمد و بگوید دلتنگی تمام شد
هرکسی عشقش را بردارد و ببر