من از مرگ نمیترسم
فقط پس از مرگم
دلتنگیِ تو بارها و بارها مرا خواهد کشت ...
برای دلتنگی ام
سکوت رَساترین سخن است
رسیدن من و تو وصلت دو دیوار است
چقدر عشق دو مغرور مردم آزار است
اگر چه درد زیاد است در دلم اما
نگفتن از تو برایم هنوز دشوار است
یگانه بودى و بسیار عاشقت بودم
ولى به چشم نمى آید آنچه بسیار است
به خواب بى خبرى رفته ایم و در دلمان
هنوز هم که هنوز است عشق بیدار است
اگرچه در دل من اشتیاق دیدن توست
همیشه روى لب تو خدا نگهدار است
سید_تقى_سیدى
هم شاعر آیینی و هم شاعر جنگم
هم سخت، گرفتارِ دو تا چشم قشنگم
تا فتح کنم قلبِ تو چادر عربی را
باید بروم، با همهی شهر بجنگم
میگیرمت از پنجهی عاشق کُشِ تهران
از نصف جهان آمدهام، بچه زرنگم
دیدی اگر این شهر به رقص آمده، یعنی
یک تار ز گیسوی تو افتاده به چنگم
من یک دل و یک رو، وسط دام دو چشمم
یک رنگم و بازیچهی دنیای دو رنگم
در عشقِ تو، چون یوسفِ افتاده به چاهم
در دام تو، چون یونسِ در کام نهنگم
جای غزل، از دست تو و آن دلِ سنگت،
باید که فقط نوحه بخواند، دلِ تنگم
بگذار که مجنون صفت، از عشق بگویم
حتی اگر این شهر، زَنَد باز به سنگم
قاسم_صرافان