خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خیانت 5

مردی که همکلاسی دوران ابتدایی خود را به دلیل برقراری ارتباط با همسرش به قتل رسانده بود با حکم دادگاه کیفری استان تهران به قصاص‌نفس محکوم شد. قضات همچنین همسر او را به اتهام برقراری ارتباط بدون زنا به ٩٩ ضربه شلاق و ١٢٠ ساعت کار اجباری در خانه سالمندان محکوم کردند.

رسیدگی به این پرونده از ٢٤ مردادماه پارسال با اطلاع پلیس از وقوع یک فقره درگیری منجر به قتل در پارک چیتگر آغاز شد. با حضور ماموران در محل مشخص شد دو مرد جوان سر یک زن با هم درگیر شده‌اند و یکی از آنها پس از اصابت چاقو به قتل رسیده است. زن جوان که در صحنه درگیری حضور داشت پس از انتقال به کلانتری، همسرش را عامل قتل معرفی کرد و گفت: «از سه هفته پیش با مقتول آشنا شدم. او به من ابراز علاقه کرد و گفت اگر طلاق بگیرم به خواستگاری‌ام می‌آید. روز حادثه با هم به پارک چیتگر رفتیم. همسرم که ما را تعقیب کرده بود، خودش را رساند و با مقتول درگیر شد و او را با چاقو کشت. »

 با ثبت اعترافات متهمه، ماموران برای دستگیری قاتل به تکاپو افتادند اما او چند روز بعد خودش را معرفی و به قتل اعتراف کرد تا پرونده‌اش برای رسیدگی در اختیار شعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی حسین اصغرزاده و مستشاری حشمت‌الله توکلی قرار گیرد. در جلسه دادگاه، مادر مقتول خواستار قصاص شد. سپس متهم ٣٣ ساله پشت جایگاه قرار گرفت و با انکار قتل عمد گفت: «مقتول همکلاسی دوران ابتدایی من بود اما آنچنان همدیگر را نمی‌شناختیم. من به خاطر بیماری کبد پسر دو ساله‌ام، مدام مجبور بودم در بیمارستان‌ها باشم و کمتر می‌توانستم به خانه سر بزنم.
روز حادثه پس از خوردن ناهار با موتورم از خانه بیرون آمدم تا به سوپری سر کوچه بروم و سیگار بخرم که همسرم را در ماشین مقتول دیدم. به آنها مشکوک شدم و تعقیب‌شان کردم. به پارک چیتگر رفتند. از پشت درخت‌ها نگاه‌شان کردم دیدم مقتول همسرم را به زور به سمت خودش می‌کشد. عصبانی شدم. رفتم جلو. فریاد زدم مگر خودت ناموس نداری که او با فحش‌های رکیک جوابم را داد. سپس از ماشین پیاده شد و با چاقو به سمتم حمله کرد. آن را از دستش گرفتم. این‌بار با قفل فرمان به سمتم آمد که ناگهان چاقو در گردنش فرو رفت و کشته شد. من هم از ترس فرار کردم.»
در این لحظه قاضی اصغرزاده دستور داد تا صحنه جرم بازسازی شود که در پی آن مشخص شد، برخلاف ادعای متهم، چاقو از بالا به پایین به گردن مقتول اصابت کرده است. به این طریق نوبت به همسر متهم رسید. او اتهام ارتباط نامشروع با مقتول را رد کرد و گفت: «من در ١٦ سالگی با متهم ازدواج کردم. او پسرعموی من بود اما در هشت سال زندگی، مدام دعوا و کتک‌کاری داشتیم. در این مدت پسر کوچکم هم به بیماری هپاتیت مبتلا شد و فوت کرد. هر پنجشنبه به بهشت زهرا، سر خاکش می‌رفتم. همانجا چند بار مقتول سر خاک پسرم آمد و از شوهرم بد گفت. می‌گفت لیاقت تو بالاتر از اینهاست. حرف‌های مقتول در دلم نشست. با این حال ارتباط‌مان فقط در حد پیامک بود. او مدتی بعد از من خواست، طلاق بگیرم. قول داد حتما به خواستگاری‌ام می‌آید اما خانواده‌ام، مخصوصا پدرم به هیچ‌وجه اجازه طلاق نمی‌دادند. این موضوع را به مقتول گفتم تا راضی‌اش کنم ارتباط‌مان را تمام کنیم اما او قبول نکرد. روز حادثه با اصرار سوار ماشینش شدم. مرا به پارک چیتگر برد. ناگهان شوهرم زنگ زد.
 با عصبانیت گفت من تعقیب‌تان کرده‌ام، بگو کجایی. از ترس آدرس دادم. وقتی آمد، مقتول از ماشین پیاده شد و با چاقو به سمت او حمله کرد. من از دور دیدم که ناگهان لباس مقتول خونی شد و شوهرم با موتور فرار کرد. سریع خودم را رساندم و دستمال را روی گردن مقتول فشار دادم تا جلوی خونریزی را بگیرم اما او ٢٠ دقیقه بعد فوت کرد.» پس از پایان دادگاه، قضات وارد شور شدند و متهم ردیف اول را به قصاص‌نفس و همسر او را به ٩٩ ضربه شلاق و ١٢٠ ساعت کار اجباری در خانه سالمندان محکوم کردند.

تو هم بگو

تو هم اگر خاطره ای داری بگو

تا هم فکری کنیم

تا به یکدیگر کمک کنیم

نظرت را هم بگو

خیانت۴

این هم یک خیانت دیگر نظ تو چیست؟



:مرد میانسالی که به‌خاطر سوءظن شدید، وکیل دادگستری را به‌قتل رسانده و جسدش را به آتش کشیده بود پس از محاکمه با اکثریت آرای قضات دادگاه کیفری استان البرز به قصاص، 15 سال زندان و 74 ضربه شلاق محکوم شد.

رسیدگی به این پرونده زمانی آغاز شد که مأموران پلیس 110 از کشف جسد سوخته در بیابان‌های اطراف هشتگرد با خبر شدند. مرد کشاورز که جسد را پیدا کرده بود به پلیس گفت: «صبح زود که برای آبیاری مزرعه‌ام به اینجا آمدم، ناگهان چشمم به خودروی گران قیمتی افتاد که کنار جاده رها شده بود. هرچه در اطراف جست‌وجو کردم، کسی را ندیدم. اما کمی جلوتر با شعله‌های آتش روبه‌رو شدم وقتی به آنجا رفتم جسد مردی را دیدم که در آتش می‌سوخت.
مأموران پس از انتقال جسد به پزشکی قانونی، به بررسی هویت مالک خودرو پرداخته و نشانی خانه‌اش در شرق تهران را به‌دست آوردند. بدین‌ترتیب مشخص شد مالک خودرو، مرد 50‌ساله‌ای به‌نام «سامان» است. او وکیل دادگستری بود که دو روز قبل به‌طور مرموزی ناپدید شده بود. این در حالی بود که پدر و مادر «سامان» با طرح شکایت در دادسرای جنایی تهران از گم شدن مرموز پسرشان خبر داده بودند. بنابراین پس از شناسایی هویت قربانی پرونده برای رسیدگی در اختیار بازپرس جنایی کرج قرار گرفت.از سوی دیگر پزشکی قانونی پس از معاینه جسد اعلام کرد به‌علت سوختگی شدید، تعیین علت مرگ امکان‌پذیر نیست. بنابراین کارآگاهان به‌بررسی مکالمات تلفن همراه و تحقیق از خانواده قربانی جنایت پرداختند تا اینکه کارآگاهان پس از بررسی دقیق متوجه ارتباط تلفنی قربانی با یکی از بستگانش شدند. آنها همچنین دریافتند این زن به‌دلیل اختلاف خانوادگی، جدا ازهمسرش و در خانه پدرش زندگی می‌کند. بدین‌ترتیب زن جوان احضار و تحت بازجویی قرار گرفت. وی گفت: مقتول به من توجه خاصی داشت و برایم هدیه و طلا می‌خرید. تا اینکه شوهرم متوجه شد و شکایت کرد. هرچند پیگیر شکایتش نشد اما مدام «سامان» را تهدید می‌کرد و دست بردار هم نبود. تا اینکه با قهر به‌خانه پدرم رفتم تا تکلیفم روشن شود. پس از کشف این سرنخ، پلیس همسر این زن را در خانه‌اش دستگیر کرد. در بازرسی از خانه متهم، یک کیف دستی حاوی مدارک خودرو و کارت شناسایی مقتول کشف شد و وی به اتهام قتل به اداره آگاهی کرج انتقال یافت.
«سعید» در حالی که بشدت آشفته و سردرگم بود، در تشریح جزئیات ماجرا با افسوس گفت: 18 سال زندگی مشترک‌مان با «محبوبه» بدون دردسرگذشت. تا اینکه متوجه تماس‌های پنهانی او شدم. وقتی پرینت مکالمات و پیام‌هایش به دستم رسید، پی به رابطه شیطانی او با یکی از بستگانش بردم. آن مرد وکیل دادگستری و متأهل بود اما همسرش به‌دلیل اختلاف‌های خانوادگی به شهرشان رفته بود و «سامان» تنها زندگی می‌کرد. بعد از افشای این رابطه سیاه پرینت پیام‌های تلفنی همسرم را پیوست نموده و در دادسرای کرج از همسرم شکایت کردم. در متن پیام‌ها، به رابطه غیر اخلاقی آنها و خرید طلا برای همسرم اشاره شده بود.
 با این حال به دلیل اینکه خونم به جوش آمده بود دوام نیاوردم و با مردی که خانواده و خوشبختی‌ام را تباه کرده بود، تماس گرفتم. حتی به سراغ پدر و مادرش رفتم و موضوع را با آنها هم در میان گذاشتم که فایده‌ای نداشت. به همین خاطر با «سامان» قرار گذاشتم حضوری صحبت کنیم. بنابراین در جلسه‌ای با حضور او و همسرم اتمام حجت کردم که همسرم یا به زندگی برگردد یا اینکه طلاق بگیرد و دنبال خواسته‌اش برود. اما آنها نه تنها به حرف‌هایم توجهی نکردند بلکه همسرم به حالت قهر، خانه را ترک کرد و به خانه پدرش رفت. بعد برایم خبر آوردند آنها همچنان با هم ارتباط دارند. در حالی که آشفته و سردرگم بودم با سامان به بهانه‌ای قرار گذاشتم و سوار ماشینش شدم. در بین راه بحث‌مان بالا گرفت. او ادعا می‌کرد همسرم دست بردار نیست و من عصبانی بودم. او در حال رانندگی بود که با هم درگیر شدیم. او بی‌حال شده بود که پشت فرمان نشستم و به خانه‌ام آمدیم. دقایقی بعد به ارتباط با همسرم اقرار کرد و من دهانش را با چسب بستم. نمی‌خواستم حرفی بشنوم چرا که دنیا برایم تیره و تار شده بود. او را داخل خودرو حبس کردم و چادر روی ماشین کشیدم. به خانه برگشتم و با همسرم تماس گرفتم اما جواب نداد. حدود یک ساعت منتظر تماس همسرم ماندم اما خبری نشد. به سراغ سامان رفتم که رنگ چهره‌اش کبود شده و نفس نمی‌کشید. در تاریکی شب و در حالی که درمانده بودم به طرف بیابان‌های هشتگرد حرکت کردم. در جایی خلوت توقف کردم و جسد را رها کردم. اما ترسیدم شناسایی شود که او را سوزاندم و...

پس از اعتراف‌های متهم و بازسازی صحنه جنایت، قرار مجرمیت وی در دادسرای کرج صادر و پرونده برای رسیدگی به شعبه اول دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.هیأت قضایی دادگاه پس از محاکمه عامل جنایت، به اتفاق آرا وی را به اتهام جنایت بر میت و آدم‌ربایی مجرم دانست و او را به 15 درصد دیه کامل، 74 ضربه شلاق و 15 سال زندان محکوم کردند. اما در خصوص مباشرت در قتل عمد، قاضی «هدایت رنجبر» - رئیس دادگاه- و قاضی «علی یزدان‌پور» حکم به قصاص نفس- اعدام- متهم صادر کردند.

این در حالی است که قاضی «ایرج خنکدار- اعلام کرد متهم با اعتقاد بر مهدور الدم بودن مقتول، وی را به قتل رسانده است پس تنها باید از جنبه عمومی جرم مجازات شود و مستحق اعدام نیست.به‌گزارش خبرنگار ما، این پرونده برای رسیدگی نهایی و تعیین سرنوشت عامل قتل، در اختیار قضات دیوان عالی کشور قرار خواهد گرفت تا آنها حکم قطعی را صادر کنند.