1_ زمان انتقاد :
زمانی انتقاد کنید که همسر ، آمادگی روحی و ذهنی لازم برای شنیدن انتقاد را داشته باشد.
2_ مکان انتقاد :
هیچگاه در جمع ، انتقاد ، نکنید.
3_ زبان انتقاد:
با رویی گشاده و گفتاری دوستانه و لحنی مهربانانه ، انتقاد کنید.
4_ انتقاد غیر مستقیم:
تا حد ممکن انتقادها را به صورت غیرمستقیم بگویید.
5_ میزان انتقاد:
انتقادهای پشت سرهم موجب می شود که همسرمان احساس کند ما فردی عیب جو هستیم و فقط به دنبال نقص های او می گردیم.
6_ گفتن خوبی ها در کنار عیب ها:
باید ، پیش و پس هر عیبی ، خوبی های همسرمان را هم بهش یادآوری کنیم.
7_ قالب انتقاد:
گاهی می توان در قالب یک نامه یا پیامک ، انتقاد کنید.
8_ نیت انتقاد:
انتقاد ، تنها و تنها باید برای اصلاح عیب همسر ، بیان شود.
9_ حفظ حریم خصوصی:
نباید انتقاد از یک فرد را به کسی دیگر به جز خود او گفت.
10_ عیب جویی،ممنوع:
انتقاد به معنای ذرّه بین به دست گرفتن و به دنبال عیبهای همسر گشتن ، نیست.
11_ زمینه سازی برای شنیدن و پذیرش انتقاد :
الف: یکی از موضوعات جلسات گفتگویتان را ، انتقاد ، قرار دهید.
ب: پیش از انتقاد از همسر ، از خودتان انتقاد کنید.
ج: سعی کنید خود به آنچه که از همسرتان می خواهید ، عمل کنید.
د: سخنان مقدماتی برای ورود به انتقاد ، خیلی مهم است
تنها ۱۲ درصد از مردان خیانتکار معتقدند که معشوقه شان اندام و چهره ای جذاب تر از همسرشان دارد
به عبارت دیگر برخلاف تصور عموم، مردان به خاطر داشتن یک رابطه ی جنسی گرم تر با زنی زیباتر به سوی خیانت نمی روند بلکه دلیل اصلی آن ها برای خیانت، عاطفی است.
مگر آنکه آن مرد دچار تنوع طلبی جنسی باشد
ابتدا یک رابطه ی عاطفی بین مرد و معشوقه شکل می گیرد و رابطه ی جنسی به دنبال آن آغاز خواهد شد.
اگر از خیانت همسر خود می ترسید به دنبال ایجاد رابطه ی عاطفی محکم تر و عاشقانه تری با همسرتان باشید نه این که خود را لاغرتر کنید و یا سعی در زیباتر کردن چهره ی خود داشته باشید.
ربنا
لا تکلنا
الی انفسنا
طرفه عینا
ابدا
و وفقنا
لما
تحبک
و ترضی
خدایا مارو به خودمون وا مگذار
حتی لحظه ای
خدایا شاهد بودی که هرکاری که کردم به خاطر تو بود
حتی از زندگیم خرج کردم
هرچند وقتایی هم از مسیر دور شدم
خدایا ببخش به خاطر همه قصور و تقصیر ها
و رها نکنمون
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
بهترین مردان امت من
کسانی هستند که
نسبت به همسر خود متکبر نباشند و
بر آنان ترحم و نوازش کنند
و آزار نرسانند
اگر دیدید کہ همسرٺاڹ یڪ نقطہ عیبے دارد -هیچ انسانے بی عیب نیسٺ- و مجبورید او را ٺحمل ڪنید، ٺحمل ڪنید کہ او هم همزماڹ دارد یڪ عیبے را از شما ٺحمل مےڪند.
آدم عیب خودش را کہ نمےفهمد، عیب دیگرے را مے فهمد.
پس بنا را بگذارید بر ٺحمل.
اگر چناچہ قابل اصلاح اسٺ، اصلاحش ڪنید.
اگر دیدید ڪارے نمےشود ڪرد، با او بسازید.
مـقـام مـعـظـم رهـبـرے
وقتی مرگی در کار نباشه
خیلی کارها از ادم بر میاد
اما وقتی به مرگ فکر میکنیم
خیلی از لذت ها برای ادم زهر میشه
چون میفهمه اگه امروزم کسی نفهمه
و حسابی نباشه
فردا همه میفهمن
و باید حساب پس بده
راستی فکر کردی مرگ چقد نزدیکه
انقد نزدیک که حتی ممکنه این جمله رو هم نتونم به پایان برسونم
چقدر از عمرم گذشته و به فنا دادمش
و تو گندو کثافت گناه موندم
کی میخام جبران کنم
خدایا کمک کن که جبران کنم
عشق یک سینه و هفتاد و دو سر می خواهد
بچه بازی است مگر؟ عشق جگر می خواهد
یا حسین تو عیار عاشقی هستی
هر عشقی به تو صدق است و
هر عشقی به غیر تو هوس
خدایا پناه میبرم به تو
از محبتی که در جهت تو نباشد
زندگیمون شده فقط نفس
نفس و نفس
زندگیمون شده لذت بردن
شده کیف کردن
فقط امیال نفسانی
خدامون مرده
به خدا فکر نمیکنیم
خدا هیچ جای زندگیمون نیست
هرکاریم که برا خدا شروع میکنیم
اخرش نفسمون میشه امیر
دیگه نیستم جایی که خدا نباشه
هرچند ابروم بره
همه چیم بره
و بازهم مرگی ناگهانی
و مهم نیست عزارائیل مهمان چه کسی بوده
مهم این است که بی خبر و سرزده آمده
اهسته و ارام آمده
و ممکن بود ان کس من باشم یا تو
اگر هم امروز نیامد
قطعا فردا می آید
و من و دستان خالی
و منو بار گناه
خدایا غلط کردم
غلط کردم
غلط کردم
ببخش به کرمت
ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺟﺎﯼ ﺩﻓﺘﺮ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ... ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
.
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﺵ
ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺳﺨﺘﮕﯿﺮ ! ﭼﻪ ﺁﺳﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ...
.
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺒﺨﺶ، ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ
ﺟﺴﻤﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺡ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺍﺻﻼ ﻣﮕﺮ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺗﻮ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؟
ﺗﻨﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﯼ ﺷﺐِ ﺁﺑﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﺗﻌﺒﯿﺮ ﻋﮑﺲ ﺩﺍﺧﻞ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ !
.
ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺕ ﺟﻨﮕﻞ ﻭ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﻌﻠﻖ ﺍﻧﺪ
ﺳﺮ ﻣﻨﺸﺄ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﮔﯿﻼﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻡ
ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﭘﺮ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﺩﻥ ﮐﺴﯽ
« ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻣﺶ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ » ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟؟؟
.
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺿﻌﻒ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
.
ﺁﺭﯼ ﺑﺨﻨﺪ ! ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﺮﺍ
ﺍﺑﺮﻡ ... ﺩﺭﺳﺖ ! ﻋﺎﻣﻞ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ !
.
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺗﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺍﻡ
ﺍﻣﺎ ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﺮﺁﻥ، ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ !
.
ﺭﻓﺘﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ
ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻧﮕﺎﻩِ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ... ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺟﺎﯼ ﺩﻓﺘﺮ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺟﺎﻥ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ... ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
.
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎﺵ
ﺯﯾﺒﺎﯼ ﺳﺨﺘﮕﯿﺮ ! ﭼﻪ ﺁﺳﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ ...
.
ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺒﺨﺶ، ﭼﻬﺮﻩ ﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ ﺁﺷﻨﺎﺳﺖ
ﺟﺴﻤﯽ ﮐﻪ ﺭﻭﺡ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺍﺻﻼ ﻣﮕﺮ ﻣﺸﺎﺑﻪ ﺗﻮ ﯾﺎﻓﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ؟
ﺗﻨﻬﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﯼ ﺷﺐِ ﺁﺑﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺕ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﺗﻌﺒﯿﺮ ﻋﮑﺲ ﺩﺍﺧﻞ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ !
.
ﺩﺭ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﺕ ﺟﻨﮕﻞ ﻭ ﺩﺭﯾﺎ ﻣﻌﻠﻖ ﺍﻧﺪ
ﺳﺮ ﻣﻨﺸﺄ ﻃﺒﯿﻌﺖ ﮔﯿﻼﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺳﯽ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻡ
ﻣﻌﻨﺎﯼ ﻧﯿﻤﻪ ﯼ ﭘﺮ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
.
ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺧﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﺩﻥ ﮐﺴﯽ
« ﺁﻥ ﮐﺲ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻣﺶ ﺍﺯ ﺟﺎﻥ » ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟؟؟
.
ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺿﻌﻒ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺑﯿﺎﻭﺭﻡ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺩﻝ ﻭﯾﺮﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ
.
ﺁﺭﯼ ﺑﺨﻨﺪ ! ﻣﺴﺨﺮﻩ ﮐﻦ ﮔﺮﯾﻪ ﯼ ﻣﺮﺍ
ﺍﺑﺮﻡ ... ﺩﺭﺳﺖ ! ﻋﺎﻣﻞ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟ !
.
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺭﻭﺡ ﻭ ﺗﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖ ﺗﻮ ﺍﻡ
ﺍﻣﺎ ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺻﺎﺣﺐ ﻗﺮﺁﻥ، ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ !
.
ﺭﻓﺘﯽ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ
ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﻧﮕﺎﻩِ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ... ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺘﯽ؟
امام صادق(علیه السلام):
زن در زندگے زناشوئے با شوهرِ مورد رضایت و موافقش از سه چیز بی نیاز نیست ...
(و باید رعایت کند) :
۱ خود را از هر گونه ناپاکے حفظ کند ؛
تا دل شوهر و اعتماد او را در هر خوشے و ناخوشے
به خود جلب کند ...
۲ محافظت و رسیدگے به شوهر خود و
حساب بردن از او ؛
تا اگر لغزشے کرد به چشم مهر به او بنگرد و از او بگذرد ...
۳ اظهار عشق به او با عشوه و دلبرے و
زیبا کردن خود در چشم او
تحف العقول ص ۵۱۶
بحارالانوار ج۷۸ ص۲۳۷
اسفندماه سال ٩٣ مردی به نام کاوه به مأموران کلانتری ١٤٠ باغفیض گزارش داد همسرش گم شده است. او گفت همسرم ژاله برای خرید از خانه بیرون رفت و دیگر برنگشت.
با مشخصاتی که این مرد در اختیار پلیس گذاشت، مأموران جسد زنی را در اطراف دماوند پیدا کردند و سپس جسد از سوی خانواده ژاله شناسایی شد. وقتی متخصصان پزشکی قانونی جسد را بررسی کردند، عنوان کردند این زن بر اثر فشار بر عناصر حیاتی گردن کشته شده است. پلیس با توجه به تحقیقاتی که انجام داد، متوجه شد ژاله و کاوه از مدتها قبل با هم اختلافاتی داشتهاند و به این ترتیب مرد جوان برای توضیح درباره این اختلافات بازداشت شد؛ هرچند او در اولین بررسیها گفت در ماجرای قتل نقش ندارد، اما با توجه به مدارکی که مأموران به دست آورده بودند، مجبور به اعتراف شد.
متهم گفت: ١٢ سال قبل بود که با ژاله ازدواج کردم و پسری ١٠ساله دارم. من راننده آژانس بودم و بعد از تولد فرزندم مجبور بودم زمان بیشتری کار کنم. مدتی که گذشت، همسرم مدام همراه دوستانش به میهمانی میرفت.
وقتی هم به خانه میرسید، پرخاشگری میکرد. هرچه تلاش کردم مانع رفتن او به این جشنها شوم، فایده نداشت تا اینکه متوجه شدم دوستانش او را به مصرف شیشه معتاد کردهاند. اعتیاد همسرم به شیشه و روابطی که برقرار کرده بود، خیلی من را اذیت میکرد؛ او با مردان زیادی رابطه داشت. این موضوع را به یکی از اعضای خانوادهاش هم گفته بودم. من میخواستم همسرم در زندگی با من بماند چون ما یک پسر داشتیم و اگر جدا میشدیم، برای پسرمان بد میشد به همین دلیل به همسرم پیشنهاد دادم مدتی جدا از هم زندگی کنیم تا او حالش خوب شود و دوباره برگردد اما این روش هم فایدهای نداشت. تا اینکه روز حادثه وقتی داشتم از سر کار برمیگشتم، همسرم را دیدم که مقابل در خانه از یک ماشین مدلبالا پیاده شد. راننده مرد غریبهای بود. همسرم رفتار ناشایستی از خودش نشان داد و بعد هم به خانه رفت. آنقدر از این موضوع ناراحت شدم که نتوانستم خود را کنترل کنم. وقتی به خانه رفتم، با یک شال او را خفه کردم و بعد هم جسدش را به اطراف دماوند بردم و در آنجا رها کردم.
با توجه به ادعایی که این مرد مطرح کرده بود، مأموران از اعضای خانواده ژاله هم بازجویی کردند و یکی از آنها تأیید کرد به خاطر روابط ژاله درگیریهایی بین این زوج بوده است. با توجه به مدارک بهدستآمده کیفرخواست علیه متهم صادر شد و پرونده برای رسیدگی به شعبه چهار دادگاه کیفری استان تهران رفت.
بعد از اینکه نماینده دادستان از کیفرخواست دفاع کرد و اولیای دم نیز درخواست قصاص خود را مطرح کردند، متهم در جایگاه حاضر شد. او یک بار دیگر اعترافات قبلیاش را تکرار کرد و گفت: وضعیت زندگی من آنقدر به هم ریخته است که حالا پسرم که ١٢ساله است در بهزیستی زندگی میکند. من پدر و مادر ندارم و مجبور شدم فرزندم را به خواهرم بسپرم و او هم چون نمیتوانست از بچه نگهداری کند، پسرم را به بهزیستی سپرد. اگر ژاله دست از اعتیاد و رفتارهای غیراخلاقی و بیشرمانهاش بر میداشت، هیچکدام از این اتفاقات نمیافتاد.