خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

بوسیدن اسم تو...

در خون تو انگار ، غزل در جریان است

چشمت بخدا معدن مضمونِ جهان است


دیروز ، «غزل» گفتم و امروز ، «قصیده» 

چون قیمت بوسیدن تو در نوسان است


هر ثانیه پَر می‌زند آنجا که تو هستی 

از بسکه دل عاشق من خوش‌گذران است


سجاده‌ی من پهن شده رو به نگاهت 

پس باز کن آن پنجره را ؛ وقت اذان است


از عشق تو در خانه‌ی دل «زلزله» برپاست

هر چند که گفته شده اسمش «ضربان» است


بوسیدنِ اسم تو و ؛ بوییدنِ شعرت 

کار منِ دیوانه هم این است و هم آن است


رضا_قاسمی



جان من باشی کدام را می چینی؟

چشم زیتون سبز در کاسه، سینه ها سیب سرخ در سینی

لب میان سفیدی صورت، چون تمشکی نهاده بر چینی


سرخ یا سبز؟ سبز یا قرمز؟ ترش یا تلخ؟ تلخ یا شیرین؟

تو خودت جای من اگر باشی ابتدا از کدام می چینی؟


با نگاهی، تبسمی، حرفی، در بیاور مرا از این تردید

ای نگاهت محصل شیطان، اخم هایت معلم دینی!


هر لبت یک کبوتر سرخ است، روی سیمی سفید، با این وصف

خنده یعنی صعود بالایی، همزمان با سقوط پایینی


می شوی یک پری دریایی، از دل آب اگر که برخیزی

می شوی یک صدف پر از گوهر، روی شن ها اگر که بنشینی


هرچه هستی بمان که من بی تو، هستی بی هویتی هستم

مثل ماهی بدون زیبایی، مثل سنگی بدون سنگینی

غلامرضا_طریقی


دوست دارم

ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺑﻪ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺳﻌﺪﯼ ﻭ ﺣﺎﻓﻆ، ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻭﯼ...ﻗﯿﺼﺮ
ﺑﻪ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻣﺠﻠﺲ ﻣﺎﺩﺭ، ﺑﻪ ﮐﺎﺳﻪ ﯼ ﺷﻠﻪ ﺯﺭﺩ
ﺑﻪ ﻧﺬﺭﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﻭﺭﺍﯼ ﻓﻘﻪ، ﻭﺭﺍﯼ ﮐﻼﻡ، ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ
ﻭﺭﺍﯼ ﻓﻠﺴﻔﻪ ... ﻋﺮﻓﺎﻥ ...ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ...ﻭ ﯾﺎ ...ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ! ﻧﻪ !
ﻋﺠﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻤﺎﮐﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﻗﺴﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻗﺴﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ
ﺑﻪ ﺁﯾﻪ ﺁﯾﻪ ﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ . . . !

شیرینـــی ضرر دارد؟

دو چشمت از عسل لبریز و لب‌هایت شکر دارد
بیــــا، هرچند مـــی‌گــویند: شیرینـــی ضرر دارد

زدم دل را بـــه حافظ ، دیدم او امشب برای من -
"لبش می‌بوسم و در می‌کشم می" در نظر دارد

پریشان است و افسون و هوس در چشم او جمع است
پـــــری‌ رو از پـــــریده‌ رنگ آخــــر کِــــی خبـــــــــر دارد؟

اگر چه مثل نرگس نیست چشمش سخت بیمار است
کـمر چـــون مــــو ندارد او ، ولـــــی مــــو تـــا کمــر دارد

لبش شیرین و حرفش تلخ و چشمش مست و قلبش سنگ
درشت  و  نــــرم  را  آمیـــخته  با  خیــــــــــــــر  و  شــر  دارد

بــــه یـــاد اولین بیت از کتــــابِ خواجــــه افتادم
شروع عشق شیرین است، بعدش دردسر دارد

عاشقانه

موی مشکی، عشق خوبم ،زندگی
زیباست نه ؟
اینکه من"روزی تو را دیدم"خدا
میخواست نه ؟

تا به کی باید تو را حاشا کنم؟
پس گوش کن
"دوستت دارم" ز اشعارم کمی
پیداست نه

عاشقانه

من روزگار غربتم را دوست دارم
این حس و حال و حالتم را دوست دارم

یک عکس کوچک توى جیبِ کیفِ پولم
تنها ترین هم صحبتم را دوست دارم

بر عکس آدم هاى دل بسته به دنیا
هر تیک و تاکِ ساعتم را دوست دارم

امشب دوباره خاطرت مهمان من بود
مهمانى بى دعوتم را دوست دارم

هر چند باعث مى شود هر شب ببارم
اما دل کم طاقتم را دوست دارم

عادت شده این گریه هاى بى تو، هرچند
مى خندى امّا عادتم را  دوست دارم

عاشقانه ۱

سختی ولی سنجیدنت را دوست دارم

فلسفه ای،فهمیدنت را دوست دارم


آرامشی،مثل هوای بعدباران

حس خوش بوییدنت رادوست دارم


مغرور وسنگینی ولی با لحن شیرین

من را"شما"نامیدنت را دوست دارم