خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

سکوت

و برای تو

دیگر چیزی جز«سکوت»نخواهم داشت

درست مثل گذشته

آرام و لطیف باش درست مثل خودت

هیچ چیز در این جهان چون آب، نرم و انعطاف‌پذیر نیست؛

 با این حال براى حل کردن آنچه سخت است، 

چیز دیگرى یاراى مقابله با آب را ندارد!

نرمى بر سختى غلبه مى‌کند و لطافت بر خشونت.

همه این را مى‌دانند، ولى کمتر کسى به آن عمل مى‌کند!

انسان، نرم و لطیف زاده مى‌شود

 و به هنگام مرگ، خشک و سخت مى‌شود.

گیاهان هنگامى که سر از خاک بیرون مى‌آورند، 

نرم و انعطاف‌پذیرند و به هنگام مرگ،

خشک و شکننده؛

پس هر که سخت و خشک است،

مرگش نزدیک شده و هر که نرم و انعطاف‌پذیر، 

سرشار از زندگى است.

آرام زندگى کن!

هرگز با طبیعت یا همنوعان خود ستیزه مکن

 و گزند را با مهربانى تلافى کن.

دوست دارم

ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺑﻪ ﺍﺷﮏ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺳﻌﺪﯼ ﻭ ﺣﺎﻓﻆ، ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻭﯼ...ﻗﯿﺼﺮ
ﺑﻪ ﺷﺎﻋﺮﺍﻥ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﻣﺠﻠﺲ ﻣﺎﺩﺭ، ﺑﻪ ﮐﺎﺳﻪ ﯼ ﺷﻠﻪ ﺯﺭﺩ
ﺑﻪ ﻧﺬﺭﻫﺎﯼ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﻭﺭﺍﯼ ﻓﻘﻪ، ﻭﺭﺍﯼ ﮐﻼﻡ، ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ
ﻭﺭﺍﯼ ﻓﻠﺴﻔﻪ ... ﻋﺮﻓﺎﻥ ...ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﺑﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﻢ ...ﻭ ﯾﺎ ...ﻭﻟﺶ ﮐﻦ ! ﻧﻪ !
ﻋﺠﯿﺐ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻤﺎﮐﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ

ﻗﺴﻢ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺭﻡ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﻗﺴﻢ ﺑﺨﻮﺭﻡ
ﺑﻪ ﺁﯾﻪ ﺁﯾﻪ ﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ . . . !

مسیری که دیدمت

هر روز می روم به مسیری که دیدمت

جایی که عاشقانـه به جانم خریدمت


جایی که دیدم ای گل زیبا شکفته ای

امـا بـرای آنـکه بـمانـی نچـیدمت


یادم نرفته است که چشمان خسته ام

افتـاده در نـگاه تـو بودو نـدیدمـت


یعنـی ندیـدم آمده بـاشی برای من

اما به چشم آمـده ها می کشیـدمت


گر من خدات می شدم ای نازنیـن من

اینـگونـه بـا وقـار نـمی آفریدمـت


حتی به جای اینکه بچینم تو را ز خاک

یک عمـر عاشقانـه فقط پـروریدمت


دیـوانـه ام کـه بـا هـمه بی وفـائیت

سی سال می نوشتمت و می شنیدمت


آری بـرای اینکه بـدانی چه می کشم

هر روز می روم به مسیری که دیدمت



عاشقانه

ﺗﻮ ﻣﺎﻫﯽ ﻭ ﻣﻦ ﻣﺎﻫﯽ ﺍﯾﻦ ﺑﺮﮐﻪ ﯼ ﮐﺎﺷﯽ
ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺳﺖ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ

ﺁﻩ ﺍﺯ ﻧﻔﺲ ﭘﺎﮎ ﺗﻮ ﻭ ﺻﺒﺢ ﻧﺸﺎﺑﻮﺭ
ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﻭ ﺣﺠﺮﻩ ﯼ ﻓﯿﺮﻭﺯﻩ ﺗﺮﺍﺷﯽ

ﭘﻠﮑﯽ ﺑﺰﻥ ﺍﯼ ﻣﺨﺰﻥ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺑﺎﺭ
ﻓﯿﺮﻭﺯﻩ ﻭ ﺍﻟﻤﺎﺱ ﺑﻪ ﺁﻓﺎﻕ ﺑﭙﺎﺷﯽ

ﺍﯼ ﺑﺎﺩ ﺳﺒﮏ ﺳﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺑﮕﺬﺭ ﻭ ﺑﮕﺬﺍﺭ
ﻫﺸﺪﺍﺭ ﮐﻪ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻣﺎ ﺭﺍ ﻧﺨﺮﺍﺷﯽ

ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻪ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﻢ ﻧﺮﺳﺪ ﻣﺎﻩ ﺑﻠﻨﺪﻡ
ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺳﺖ ﭼﻪ ﺑﺎﺷﯽ، ﭼﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ

اختیاری بیشتر


داشتیــم از یار ، انـگار انتــظاری بیشتر ...

سخت بی یاریم و از این بد بیاری بیشتر؟


زلف غدارش حریص و چشم مکارش چموش

می رود در دام او هـــــــر دم شکاری بیشتر


ما برایش جان فدا کردیم و او با طعنه گفت:

"چیز دندان گیـــر مرغـــوبی نداری بیشتر ؟"


گفتم :"او را بیشتر میخواهی از مـــن نازنین؟"

خنده ای زد زیر لب،گفت :" از تو ؟آری ؛بیشتر ..."


هیچ کس را زیر بار تار مویش تاب نیست ...

میگذارد باد هـــم بــر شانه باری بیشتر


خوب با ما تا نکردی ،بد گذشتی روزگار ...

گریه بایــد کـــرد اما خنده داری بیشتر !


گفت :"مختاریم ،یا من می روم یا خود برو ..."

جبر محض است این مسلمان ...اختیاری بیشتر ...



تو سهم اویی



عـشق تنها نثار همسرِ آینده توست..


اگر کسے نگاهت را خواست بگو

واگـذار شده است




شیرینـــی ضرر دارد؟

دو چشمت از عسل لبریز و لب‌هایت شکر دارد
بیــــا، هرچند مـــی‌گــویند: شیرینـــی ضرر دارد

زدم دل را بـــه حافظ ، دیدم او امشب برای من -
"لبش می‌بوسم و در می‌کشم می" در نظر دارد

پریشان است و افسون و هوس در چشم او جمع است
پـــــری‌ رو از پـــــریده‌ رنگ آخــــر کِــــی خبـــــــــر دارد؟

اگر چه مثل نرگس نیست چشمش سخت بیمار است
کـمر چـــون مــــو ندارد او ، ولـــــی مــــو تـــا کمــر دارد

لبش شیرین و حرفش تلخ و چشمش مست و قلبش سنگ
درشت  و  نــــرم  را  آمیـــخته  با  خیــــــــــــــر  و  شــر  دارد

بــــه یـــاد اولین بیت از کتــــابِ خواجــــه افتادم
شروع عشق شیرین است، بعدش دردسر دارد

کوسه های در کمین

به دنبالت ندیدی سایه‌ی مردی پشیمان را؟
کسی که می‌شناسد لهجه‌ی سنگین باران را؟

پس از تو زردی‌ام را سیلی هر دست قرمز کرد
چه ارزان می‌فروشم سیب‌های سرخ لبنان را!...

دلم دریاست بی تو کوسه‌ها در من کمین کردند
کشانده بوی خون این وحشیان تیز دندان را

پس از تو عطر لاهیجانی صد قوری چینی
پس از تو چای مهمان کرده‌ام هر حجله شیطان را

بیا و فرض کن پیراهنت را باد با خود برد
که رسوا کرد یوسف شهر کنعان را ... تو تهران را

صلح به از جنگ

اجازه هست بگویم: سلام ! حال شما ؟
که باز وصل شود سیم اتصال شما ؟

اجازه هست بگویم که باز دخترکی
نشسته بین ورق های آس فال شما ؟

سلام خوب ترین اتفاق ناممکن
که آتشم زده دریاچه ی خیال شما !

ببخش حضرت آقا ! ولی فقط یک بار
بگو نبودن من در دل زلال شما ،

به درد خورد ؟ دوای جنونتان شده است ؟
رسیده شد رطب اشتیاق کال شما ؟

زیاده عرض ندارم ؛ خدا نگه دارت ؛
و بهترین نفس عاشقانه مال شما !

غزل کریمی

انار شب یلدا

درحسرت این مانده ام آقای توباشم
تو خانم من باشی و در پای توباشم

دیوانه ترازمن چه کسی دوروبرت هست
می آیم و می مانم اگر جای توباشم

بنشینی واین لحظه به من فکرکنی، کاش
دلچسب ترین حرف ومعمای تو باشم

تو یوسف مصری که عزیز همه هستی
اصلا چه عجیب است زلیخای توباشم؟

من حاضرم این فاصله رایخ شوم وسرد
از دور ولی گرمِ تماشای تو باشم

با یک غزل ناب و دوتابوسه ویک عشق
این آخر پاییز پذیرای تو باشم

دست تو مرالمس کند...وای چه میشد؟
من سرخ انارِ شب یلدای تو باشم

دوست داشتن بی مرز

من 

عادت کرده ام

هر صبح

قبل از باز شدن چشمهایم

دوستت داشته باشم؛

وَ برایم مهم نباشد که تو

در کجای این شهر شلوغ

به فراموش کردنم مشغول هستی...


مینا آقازاده

نامم شده همیشه پریشان کربلا

اهل عراق عشقم و استان کربلا


نان و نوای هفتگی ام جور میشود

هرشنبه با سلام به سلطان کربلا


 عالیه رجبی


معشوق حضرت عشق

هنوز به اخرین جملاتت می اندیشم

"طوری زندگی کن که خدا عاشقت شود

که اگر خدا عاشقت شود خوب میخردت"

تو چگونه زیسته بودی که خدا به بهترین وجه خریدت

و شهیدت کرد

چگونه زیستی که در شهادت هم بهترین شهادت نصیبت شد

چگونه زیسته بودی که نامت در کنار نام مولایت قرار گرفت

خوشا به حالت

و نفرین به من

پر از تو

آن‌قدر از تو پُرم که 

بایستم مقابلِ باد

پشت سرم

جهان مست می‌شود..!



سخت است

مثل آن لحظه که حفظ غم ظاهر سخت است

ماندن چشم به دنبال مسافر سخت است


چشمهایت ، دل من ، کار خدا یا قسمت

و در این غائله تشخیص مقصر سخت است


ساحلی غم زده باشی چه کسی می فهمد

که فراموشی یک مرغ مهاجر سخت است


مثل یک کوچه بن بست خرابت شده ام

گاهی ازمن بگذر،حسرت عابرسخت است!


قرص آن صورت ماهت شده یادآور قرص

بادو تاقرص هم آرامش خاطر سخت است


درمسیری که تورفتی همه شاعرشده اند

باتو شاعرشدن قرن معاصر سخت است


کوچه باغربت خودبعد تویادم داده

دل سپردن به قدمهای مسافرسخت است


علی صغری

خرابت میکند

مثل موسیقی آرامی که خوابت می کند
عشق می آید به آسانی خرابت می کند

هرچه می گویی که بکذر دوری از او بهتر است
فال حافظ باز با شعری مجابت می کند

می شکستی کاش با حرفی سکوتم را که گاه
خواهش یک شیشه را سنگی اجابت می کند

خمره خمره درد ها می گذارم زیر خاک
دل نترس این خمره ها روزی شرابت می کند 

ایام زیارت مخصوص



از گریه پُرم ... شبیه اقیانوسم
محتاجِ سفر به نقطه ی پابوسم

ای کاش ، میان زائرانش بودم
جامانده ای از زیارتِ مخصوصم

سیب گلاب



صورتت سیب گلابیست که خوردن دارد


گونه ات بوسه که نه؛ گاز گرفتن دارد...


لبخند بزن

بزن  لبخند ،  لبخندت

 قشنگ است

دوچشمان سمرقندت 

قشنگ است


نمی دانم  چه  دینی  داری ، 

 امّا

خدایی که  خداوندت

 قشنگ است


کـاوه احمــدزاده