خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

او عشقم و عمرم و عزیزم باشد

محکوم به شعر و بی خیالی باشی

یک جمله ی تا ابد سوالی باشی


با قهر بگویی که: «ببین! من رفتم»

اما نروی، همین حوالی باشی


نا ممکنیِ رفتنِ او را بچشی

دنبال دلیل احتمالی باشی


سی سال، تمامِ باورت پر نشود

سی سالِ تمام، جای خالی باشی


با این همه شعر، پیش او در گیرِ

بیماریِ لا علاج لالی باشی...


او عشقم و عمرم و عزیزم باشد

آن وقت خودت... جنابِ عالی باشی


وابسته ی دختری کویری بشوی

سخت است اگر خودت شمالی باشی