خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی


بالاخره یک روز صبح
به جای این
ساعتِ زنگ دارِ تکراری
با بوسه ات
بیدارم می  شوم دلبرم

 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

نبرد تن به تن


سر تکان می دهی و می چرخد
ماه مغرب ندیده دور تنت
لب تکان می دهی و می روید
نیشکر از حوالی دهنت



ای جنوب لبت خیال انگیز
چشمت عاشق تر از شب تبریز
از کدامین شمال می آید
عطر نارنج روی پیرهنت؟



هرچه دل داشتم به غارت رفت
همه عمرم در این تجارت رفت
جای تردید نیست / یکسره کن
کار را در نبرد تن به تنت...

#ناصر_حامدی

دلتنگی تو....


من از مرگ نمیترسم
فقط پس از مرگم
دلتنگیِ تو  بارها و بارها مرا خواهد کشت ...

#حسنا_میرصنم


برای دلتنگی ام 

سکوت رَساترین سخن است

مجنون دست از جنون کشیده؟


با این همه جدایی
دنیا ادامه دارد
سخت است و تلخ و مبهم
اما ادامه دارد
‏مجنون اگرچه چندی‌ست
دست از جنون کشیده!
لطفا به او بگویید:
لیلا ادامه دارد...

#نفیسه_سادات_موسوی


غلط اس

غلط

شاید لیلا دست از جنون بردارد

اما مجنون نه

مجنون بی جنون که مجنون نیست

لیلی، کششی از جانب تو نیست که کوشش عاشق بیچاره به جایی نمیرسد

با بوسه ات زنده ام کن


کجا بمیرم
که با بوسه های تو
چشم باز کنم؟ 

#عباس_معروفی


مثل کودکی

دوف دوف

روی زمین می افتادم

و امیدوار که با بوسه ای دوباره زنده شوم

حالا هم مرده ام و امیدوار...

چه با چشم هایت بر سر این زن نیاوردی


دوباره می وزد امشب نسیم مست شبگردی
به یاد آن شب افتادم که می گفتی پر از دردی

شبی که من به یادت بغض کردم باز اما تو
به یاد آن زنی که من نبودم گریه می کردی

امان از حرف این مردم که می گویند: او با تو...
نمی دانم! نمی دانم! فقط گفتند: نامردی

سرم از درد سنگین است و دائم دردسر دارم
چه ها با چشم هایت بر سر این زن نیاوردی

به من گفتند درباران دعاها مستجابند آه...
نشستم زیر باران و دعا کردم که برگردی

#زینب_اکبری

از عشق گریزانم و با عشق موافق

از عشق گریزانم و با عشق موافق

تردید قشنگیست خودانکاری عاشق

از عشق به آغوش چه دردی بگریزیم
حالا که غمش هم شده آرامش عاشق

گفتم که در آغوش خود آرام بگیرم
دیدم اثری نیست از آن آدم سابق

داغ است ولی داغ قشنگیست که آن را
در سینه نگه داشته ام همچو(مثل) شقایق

از فرضیه تا واقعه با عشق دویدم
عمری متناقض شد و یک لحظه مطابق

یک لحظه نگاهم به تو افتاد و از آن روز
از عشق گریزانم و با عشق موافق

#علی_صفری



کاش فرشته ای هم بود به نام عشقائیل
که روزی در صور خود بدمد و بگوید دلتنگی تمام شد
هرکسی عشقش را بردارد و ببر



داشتنت برازنده کسی نیست
تو فقط به من آمدی

سر پیری اگر معرکه گیری هم باشد
من تو را ،
باز تو را،
باز تو را،
باز تو را میخواهم .

چشمان سیاهت 

به  سیاه چاله ماند

که هرکه دچارش شد

مفری نیافت

و بیچاره من...

لبخند که زد به یاد ماه افتادم
چشمک زد و به روز سیاه افتادم

"لا حول و لا..." براش مى خواندم
که با هول و ولا درون چاه افتادم