خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

تو تا تو

پر می کشم از پنجره ی خواب تو تا تو

هر شب من و دیدار در این پنجره با تو


از خستگی روز همین خواب پر از راز

کافی ست مرا، ای همه ی خواسته ها تو


دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم

من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو


بیدارم اگر دغدغه ی روز نمی کرد

با آتش مان سوخته بودی همه را تو


پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم

ای هرچه صدا، هرچه صدا، هرچه صدا تو


آزادگی و شیفتگی، مرز ندارد

حتا شده ای از خودت آزاد و رها تو


یا مرگ، و یا شعبده بازان سیاست؟

دیگر نه و هرگز نه، که یا مرگ که یا تو


وقتی همه جا از غزل من سخنی هست

یعنی همه جا تو، همه جا تو، همه جا تو


پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟

تا شرح دهم از همه ی خلق، چرا تو


#محمد_علی_بهمنی


 


بوسیدن اسم تو...

در خون تو انگار ، غزل در جریان است

چشمت بخدا معدن مضمونِ جهان است


دیروز ، «غزل» گفتم و امروز ، «قصیده» 

چون قیمت بوسیدن تو در نوسان است


هر ثانیه پَر می‌زند آنجا که تو هستی 

از بسکه دل عاشق من خوش‌گذران است


سجاده‌ی من پهن شده رو به نگاهت 

پس باز کن آن پنجره را ؛ وقت اذان است


از عشق تو در خانه‌ی دل «زلزله» برپاست

هر چند که گفته شده اسمش «ضربان» است


بوسیدنِ اسم تو و ؛ بوییدنِ شعرت 

کار منِ دیوانه هم این است و هم آن است


رضا_قاسمی



فرشته ایست به قرآن

نهاده است به غبغب ترنج قالی کرمان

نشانده بر عسل لب انارهای بدخشان


نشسته است به تختی به تختی از گل و کاشی

سی و سه بافه رها کرده در شکوه سپاهان


سپرده روسری اش را به بادهای مخالف

به بادهای رها در شب کویر خراسان


دو دست داغ و نحیفم میان زلف پریشش

لوار شرجی قشم است در شمال شمیران


برآن شدم که ببوسم عروس شعر خودم را

ببوسمش به خیال گلابگیری کاشان


غزل رسید به آخر هنوز اول وصفم

همینقدر بنویسم فرشته ایست به قرآن ...


حامد_عسگری


عاشقانه

ﺩﯾـــﻮﺍﻧﮕﯽ ﻫﺎ ﮔــﺮﭼﻪ ﺩﺍﺋﻢ ﺩﺭﺩﺳـﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ

ﺩﯾــﻮﺍﻧﻪ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻫﻢ ﺍﻣﺎ ... ﺧﺒــﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ


ﺁﺋﯿــﻨﻪ ﺑﺎﻧﻮ ! ﺗﺠــﺮﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ :

ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻋﺎﻫﺎ ﻭﺍﻗﻌـــﯽ ﺑﺎﺷﻨﺪ ﺍﺛــﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ


ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﻗﺮﺹ ﺍﺳﺖ

ﺍﺻﻼ ﺗﻤﺎﻡ ﻗﺮﺹ ﻫﺎ ﺟﺰ ﺗﻮ ﺿــﺮﺭ ﺩﺍﺭﻧﺪ


ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺁﻏــﻮﺵ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ

ﺍﻣﻨﯿﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﯿﻤـــﻪ ﻫﺎﯼ ﻣﻌﺘﺒــﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ


" ﻣﺮﺩﯼ " ﺑﻪ ﺍﯾﻨﮑﻪ،ﻋﺸﻖ ﺩﻩ ﺯﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯽ،ﻧﯿﺴﺖ

ﻣﺮﺩﺍﻥ ِ ﻗﺪﺭﺗﻤﻨﺪ ﺗﻨﻬـــﺎ " ﯾﮏ ﻧﻔﺮ " ﺩﺍﺭﻧﺪ


ﺑﻬـــﺘﺮ ... ﻓﺮﺷﺘﻪ ﻧﯿﺴﺘﻢ ؛ ﺍﻧﺴﺎﻥ ِ ﺑﯽ ﺑﺎﻟﻢ

ﭼــﻮﻥ ﺳﺎﺩﻩ ﺗﺮﮐﺖ ﻣــﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﭘـَـﺮ ﺩﺍﺭﻧﺪ


ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻤﺖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺟﺎﻥ ! ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻤﺖ ... ﺍﯼ ﮐﺎﺵ

ﻧﺎﺩﻭﺳﺘــﺎﻧﻢ ﺍﺯ ﺳــﺮ ِ ﺗﻮ ﺩﺳﺖ ﺑــﺮﺩﺍﺭﻧﺪ