خالق لبخند هاے ناب ایرانی
سلام
اے لبانت ، سرخ تر از سیبِ
لبنانی سلام
ماه پنهانیِ من در ابرهاے
آسمان
همدم شبهاے دلگیر و پریشانی
سلام
چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد
یاد لبهای تو افتادم و با خود گفتم:
غنچهای بود که گل کرد ولی چیده نشد
من نظربازم و کم معصیتی نیست ولی
چهبسا طعنهزدنهای تو بخشیده نشد
ای که مهرت نرسیده ست به من، باور کن
هیچکس قدر من از قهر تو رنجیده نشد
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعى کردم که بفهمانم و فهمیده نشد
سجاد سامانی
هم در به دری دارد و هم خانه خرابی
عشق است و مزین به هنرهای زیادی
بیچاره دل من که در این برزخ تردید
خورده ست به اما و اگرهای زیادی
سعید بیابانکی
هیچ چیز در این جهان چون آب، نرم و انعطافپذیر نیست؛
با این حال براى حل کردن آنچه سخت است،
چیز دیگرى یاراى مقابله با آب را ندارد!
نرمى بر سختى غلبه مىکند و لطافت بر خشونت.
همه این را مىدانند، ولى کمتر کسى به آن عمل مىکند!
انسان، نرم و لطیف زاده مىشود
و به هنگام مرگ، خشک و سخت مىشود.
گیاهان هنگامى که سر از خاک بیرون مىآورند،
نرم و انعطافپذیرند و به هنگام مرگ،
خشک و شکننده؛
پس هر که سخت و خشک است،
مرگش نزدیک شده و هر که نرم و انعطافپذیر،
سرشار از زندگى است.
آرام زندگى کن!
هرگز با طبیعت یا همنوعان خود ستیزه مکن
و گزند را با مهربانى تلافى کن.
هر روز می روم به مسیری که دیدمت
جایی که عاشقانـه به جانم خریدمت
جایی که دیدم ای گل زیبا شکفته ای
امـا بـرای آنـکه بـمانـی نچـیدمت
یادم نرفته است که چشمان خسته ام
افتـاده در نـگاه تـو بودو نـدیدمـت
یعنـی ندیـدم آمده بـاشی برای من
اما به چشم آمـده ها می کشیـدمت
گر من خدات می شدم ای نازنیـن من
اینـگونـه بـا وقـار نـمی آفریدمـت
حتی به جای اینکه بچینم تو را ز خاک
یک عمـر عاشقانـه فقط پـروریدمت
دیـوانـه ام کـه بـا هـمه بی وفـائیت
سی سال می نوشتمت و می شنیدمت
آری بـرای اینکه بـدانی چه می کشم
هر روز می روم به مسیری که دیدمت