خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

دوست داشتن بی مرز

من 

عادت کرده ام

هر صبح

قبل از باز شدن چشمهایم

دوستت داشته باشم؛

وَ برایم مهم نباشد که تو

در کجای این شهر شلوغ

به فراموش کردنم مشغول هستی...


مینا آقازاده

نامم شده همیشه پریشان کربلا

اهل عراق عشقم و استان کربلا


نان و نوای هفتگی ام جور میشود

هرشنبه با سلام به سلطان کربلا


 عالیه رجبی


معشوق حضرت عشق

هنوز به اخرین جملاتت می اندیشم

"طوری زندگی کن که خدا عاشقت شود

که اگر خدا عاشقت شود خوب میخردت"

تو چگونه زیسته بودی که خدا به بهترین وجه خریدت

و شهیدت کرد

چگونه زیستی که در شهادت هم بهترین شهادت نصیبت شد

چگونه زیسته بودی که نامت در کنار نام مولایت قرار گرفت

خوشا به حالت

و نفرین به من

پر از تو

آن‌قدر از تو پُرم که 

بایستم مقابلِ باد

پشت سرم

جهان مست می‌شود..!



سخت است

مثل آن لحظه که حفظ غم ظاهر سخت است

ماندن چشم به دنبال مسافر سخت است


چشمهایت ، دل من ، کار خدا یا قسمت

و در این غائله تشخیص مقصر سخت است


ساحلی غم زده باشی چه کسی می فهمد

که فراموشی یک مرغ مهاجر سخت است


مثل یک کوچه بن بست خرابت شده ام

گاهی ازمن بگذر،حسرت عابرسخت است!


قرص آن صورت ماهت شده یادآور قرص

بادو تاقرص هم آرامش خاطر سخت است


درمسیری که تورفتی همه شاعرشده اند

باتو شاعرشدن قرن معاصر سخت است


کوچه باغربت خودبعد تویادم داده

دل سپردن به قدمهای مسافرسخت است


علی صغری

خرابت میکند

مثل موسیقی آرامی که خوابت می کند
عشق می آید به آسانی خرابت می کند

هرچه می گویی که بکذر دوری از او بهتر است
فال حافظ باز با شعری مجابت می کند

می شکستی کاش با حرفی سکوتم را که گاه
خواهش یک شیشه را سنگی اجابت می کند

خمره خمره درد ها می گذارم زیر خاک
دل نترس این خمره ها روزی شرابت می کند 

ایام زیارت مخصوص



از گریه پُرم ... شبیه اقیانوسم
محتاجِ سفر به نقطه ی پابوسم

ای کاش ، میان زائرانش بودم
جامانده ای از زیارتِ مخصوصم