کجا بمیرم
که با بوسه های تو
چشم باز کنم؟
مثل کودکی
دوف دوف
روی زمین می افتادم
و امیدوار که با بوسه ای دوباره زنده شوم
حالا هم مرده ام و امیدوار...
دوباره می وزد امشب نسیم مست شبگردی
به یاد آن شب افتادم که می گفتی پر از دردی
شبی که من به یادت بغض کردم باز اما تو
به یاد آن زنی که من نبودم گریه می کردی
امان از حرف این مردم که می گویند: او با تو...
نمی دانم! نمی دانم! فقط گفتند: نامردی
سرم از درد سنگین است و دائم دردسر دارم
چه ها با چشم هایت بر سر این زن نیاوردی
به من گفتند درباران دعاها مستجابند آه...
نشستم زیر باران و دعا کردم که برگردی
از عشق گریزانم و با عشق موافق
تردید قشنگیست خودانکاری عاشق
از عشق به آغوش چه دردی بگریزیم
حالا که غمش هم شده آرامش عاشق
گفتم که در آغوش خود آرام بگیرم
دیدم اثری نیست از آن آدم سابق
داغ است ولی داغ قشنگیست که آن را
در سینه نگه داشته ام همچو(مثل) شقایق
از فرضیه تا واقعه با عشق دویدم
عمری متناقض شد و یک لحظه مطابق
یک لحظه نگاهم به تو افتاد و از آن روز
از عشق گریزانم و با عشق موافق