خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

با بوسه ات زنده ام کن


کجا بمیرم
که با بوسه های تو
چشم باز کنم؟ 

#عباس_معروفی


مثل کودکی

دوف دوف

روی زمین می افتادم

و امیدوار که با بوسه ای دوباره زنده شوم

حالا هم مرده ام و امیدوار...

چه با چشم هایت بر سر این زن نیاوردی


دوباره می وزد امشب نسیم مست شبگردی
به یاد آن شب افتادم که می گفتی پر از دردی

شبی که من به یادت بغض کردم باز اما تو
به یاد آن زنی که من نبودم گریه می کردی

امان از حرف این مردم که می گویند: او با تو...
نمی دانم! نمی دانم! فقط گفتند: نامردی

سرم از درد سنگین است و دائم دردسر دارم
چه ها با چشم هایت بر سر این زن نیاوردی

به من گفتند درباران دعاها مستجابند آه...
نشستم زیر باران و دعا کردم که برگردی

#زینب_اکبری

از عشق گریزانم و با عشق موافق

از عشق گریزانم و با عشق موافق

تردید قشنگیست خودانکاری عاشق

از عشق به آغوش چه دردی بگریزیم
حالا که غمش هم شده آرامش عاشق

گفتم که در آغوش خود آرام بگیرم
دیدم اثری نیست از آن آدم سابق

داغ است ولی داغ قشنگیست که آن را
در سینه نگه داشته ام همچو(مثل) شقایق

از فرضیه تا واقعه با عشق دویدم
عمری متناقض شد و یک لحظه مطابق

یک لحظه نگاهم به تو افتاد و از آن روز
از عشق گریزانم و با عشق موافق

#علی_صفری



کاش فرشته ای هم بود به نام عشقائیل
که روزی در صور خود بدمد و بگوید دلتنگی تمام شد
هرکسی عشقش را بردارد و ببر



داشتنت برازنده کسی نیست
تو فقط به من آمدی

سر پیری اگر معرکه گیری هم باشد
من تو را ،
باز تو را،
باز تو را،
باز تو را میخواهم .

چشمان سیاهت 

به  سیاه چاله ماند

که هرکه دچارش شد

مفری نیافت

و بیچاره من...