خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

مهمان تو بودیم ای پرودگار خوبی ها

و تو چه خوب  میزبانی بودی و من چه بد میهمانی

میان ما رسم است 

 میزبان میهمان خود را با ره توشه ای بدرقه میکند

کاش ره توشه ام نظر و توجه حضرتت باشد به این بی چیز


می‌خواهمت چنان که شب خسته خواب را 
می‌جویمت چنان که لب تشنه آب را


محو توام چنان که ستاره به چشم صبح
یا شبنم سپیده‌دمان آفتاب را


بی‌تابم آنچنان که درختان برای باد
یا کودکان خفته به گهواره تاب را


بایسته‌ای چنان که تپیدن برای دل
یا آنچنان که بال پریدن عقاب را


حتی اگر نباشی، می‌آفرینمت 
چونانکه التهاب بیابان سراب را


ای خواهشی که خواستنی تر ز پاسخی
با چون تو پرسشی چه نیازی جواب را