خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

مرا نمیکشی و راحتم نمیکنی؟

زمانِ لطف، صحبت از حقارتم نمی کنی

کریمی و نظاره بر لیاقتم نمی کنی


تو را زِ یاد می برم زمان معصیت ولی...

...مرا مؤاخذه برای غفلتم نمی کنی


دلم شکسته و کسی به داد من نمی رسد

میان راه مانده ام، حمایتم نمی کنی؟!


چه نذرها نکرده ام، که زیر و رو شود دلم

به هر دری که می زنم اجابتم نمی کنی


اسیرِ ظلمتِ دلم شدم عزیزِ فاطمه

به یک دعا مرا غریقِ رحمتم نمی کنی؟!


اگر بناست سهمِ من همیشه دوری ات شود

چرا مرا نمی کُشی و راحتم نمی کنی؟!


کسی منِ خراب را به سوریه نمی برد

در این بساطِ عاشقی ضمانتم نمی کنی؟

علی ابن موسی الرضا

در حرم هستی کنار یار ، فکرش را بکن

حس خوبی هست ، یک مقدار ، فکرش را بکن


گوشه ی باب الجوادی ، پس بگیر اذن دخول 

یک گدا و یک درِ دربار ، فکرش را بکن


چشم خود را باز کن گنبد تماشایی شده

اشک های لحظه ی دیدار ، فکرش را بکن


دست بر سینه ادب کردی به سمت گنبدش

ایستادی پیش شاه انگار ، فکرش را بکن


یک زیارت نامه هم در دست داری پس بخوان

در کنارش ذکر استغفار ، فکرش را بکن


بوی عطر مریمش پیچیده در کل فضا 

در حرم یک چادر گلدار ، فکرش را بکن


دانه می ریزند ، مردم زیر پای کفتران 

یک حرم در بین گندم زار ، فکرش را بکن


در کنار پنجره فولاد ، غوغایی شده 

خوب شد انگار یک بیمار ، فکرش را بکن


رفته ای داخل ... تویی و یک ضریح و یک امام 

پس تصور کن فقط یک بار ، فکرش را بکن


با همین هایی که گفتم یک زیارت رفته ای

شک نکن هرگز نکن انکار ، فکرش را بکن


رضا قاسمی 

ماهی افتاده در تور

طاقت ندارم از نگاهت دور باشم

یا پیش هم باشیم و من مجبور باشم...


با من بمان هر لحظه می افتم به پایت

هر چند در ظاهر زنی مغرور باشم


وقتی دلت صیاد این دریاست ای کاش

من ماهی ِ افتاده ای در تور باشم


بگذار با رویای وصلت خو بگیرم

حتی اگر یک وصله ی ناجور باشم


آغوش وا کن! حرف هایم گفتنی نیست

تا کی فقط در شاعری مشهور باشم؟!


پیراهنم ارزانی چشمان مست ات

لطفی ندارد عشق اگر محصور باشم!


روزی اگر سهم کسی بودی دعا کن

ـ من کور باشم ، کور باشم ، کور باشم!


زهرا شعبانی


چشم نامحرم نیافتد به تابیدنت

ﺷﺎﻋﺮ ﭼﺸـــــﻤﺖ ﺷﻮﻡ ﯾﺎ ﺷﺎﻋﺮ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺖ؟

ﺍﯼ‌ ﻓﺪﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪﯼ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﯾﺪﻧﺖ!


ﮔﺮﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺮ ﺯ ﻣﺎﻫﯽ ، ﺁﻣﺪﯼ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ،

ﺗﺎ ﻧﯿﻔﺘﺪ ﭼﺸﻢ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺗﺎﺑﯿﺪﻧﺖ


بچه های ریشو

مردها موجودات قدرتمندی هستند!

هرچقدر محکم در آغوش بگیریشان اذیت یا تمام نمی‌شوند، 

زورشان به در کنسروها، 

وزنه های سنگین و غُرغرهای زنانه خوب می‌رسد. 

تازه پارک دوبلشان هم از ما بهتر است! مردها پسربچه های قوی‌اند،

اما نه آنقدر قوی که بی توجهی را تاب بیاورند! 

نه آنقدر قوی که بدون دوستت دارم های زنی شب راحت بخوابند!  

نه آنقدر قوی که خیال فردای بچه ها از پای درشان نیاورد! 

نه آنقدر قوی که زحمت نان پیرشان نکند! مردها پسربچه های قوی‌اند، 

که اگر در آغوششان نگیری و ساعت ها پای پرحرفی های پسرکوچولوی درونشان ننشینی، ترک می خورند. 

و آنقدر مغرورند که اگر این ترک هزار بار هم تمامشان کند، آخ نگویند !... 

فقط بمیرند!  

آن هم طوری که آب از آب تکان نخورد و مثل همیشه از سرکار برگردند و شام بخورند … 

فقط پسرکوچولوی سربه هوای درونشان را می برند گوشه ای از وجودشان دفن می کنند و باقی عمر را جلوی تلویزیون، پشت میز اداره یا دخل مغازه، در حسرتش می نشینند … 

هوای "پسرکوچولوهای ریش دار" زندگی‌مان را داشته باشیم، 

آنها راه زیادی را از پسر بچگی ‌شان آمده اند، تا مرد رویاهای ما باشند! 

دنیا بدون "دوستت دارم" با صدایی مردانه جای ناامن و ترسناکی ست … 

دنیا بدون صاحبان کفش های ۴۲  بزرگتر ردپای خوشبختی را کم دارد

دستم من گیر که این دست همان است...

گاهی اگر که عشق

تو را دست کم گرفت


تقصیرتوست!

دست مرا کم گرفته ای!


آرش_شفاع

گرفتار فراقم

وقتی که در ایرانم و دلتنگ عراقم

در دل به هوای حرمت کنج رواقم


بعد از سفر این دل شده دیوانۀ یک عکس

عکس حرم توست به دیوار اتاقم


تا جلوه نمودی به دلم، پر شدم از عشق

عطر حرم یار خوش آمد به مذاقم


بعد از سفر نور دلم تنگ شما شد

حالا چه کنم من که گرفتار فراقم

 

هر روز سلامت کنم ای عشق از اینجا

دلبستۀ ایرانم و دلتنگ عراقم...

فاطمه_افشاریان