ای کاش رها کند منِ تنها را
این آهن زنگخوردۀ رسوا را
پیچیده به داس کهنهای پیچک عشق
ای کاش که باغبان نبیند ما را ...
#بیژن_ارژن
شبیه حس رسیدن به نقطه ی جوش است
مرا ببوس که هنگام رفتن از هوش است
تو خیره می شوی و برق می زند چشمم
چو برکه ای که به تصویر ماه منقوش است
بیا و شعله ورم کن که زندگی بی عشق
به پوچیِ زدنِ پُک به پیپِ خاموش است
تو آن دُری که برای همیشه هر صدفی
در آرزوی گرفتن میان آغوش است
به روی هرکس و هرچیز خط زدم ،جز تو
هر آنچه دور و برم هست و نیست مخدوش است
خدا کند که همیشه حواسمان باشد
که عشق بازیِ یادم تو را فراموش است
جواد_منفرد
داشتیــم از یار ، انـگار انتــظاری بیشتر ...
سخت بی یاریم و از این بد بیاری بیشتر؟
زلف غدارش حریص و چشم مکارش چموش
می رود در دام او هـــــــر دم شکاری بیشتر
ما برایش جان فدا کردیم و او با طعنه گفت:
"چیز دندان گیـــر مرغـــوبی نداری بیشتر ؟"
گفتم :"او را بیشتر میخواهی از مـــن نازنین؟"
خنده ای زد زیر لب،گفت :" از تو ؟آری ؛بیشتر ..."
هیچ کس را زیر بار تار مویش تاب نیست ...
میگذارد باد هـــم بــر شانه باری بیشتر
خوب با ما تا نکردی ،بد گذشتی روزگار ...
گریه بایــد کـــرد اما خنده داری بیشتر !
گفت :"مختاریم ،یا من می روم یا خود برو ..."
جبر محض است این مسلمان ...اختیاری بیشتر ...