خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

چه با چشم هایت بر سر این زن نیاوردی


دوباره می وزد امشب نسیم مست شبگردی
به یاد آن شب افتادم که می گفتی پر از دردی

شبی که من به یادت بغض کردم باز اما تو
به یاد آن زنی که من نبودم گریه می کردی

امان از حرف این مردم که می گویند: او با تو...
نمی دانم! نمی دانم! فقط گفتند: نامردی

سرم از درد سنگین است و دائم دردسر دارم
چه ها با چشم هایت بر سر این زن نیاوردی

به من گفتند درباران دعاها مستجابند آه...
نشستم زیر باران و دعا کردم که برگردی

#زینب_اکبری