خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

عشق بازی یادم تورا فراموش است؟؟؟

شبیه حس رسیدن به نقطه ی جوش است

مرا ببوس که هنگام رفتن از هوش است


تو خیره می شوی و برق می زند چشمم

چو برکه ای که به تصویر ماه منقوش است


بیا و شعله ورم کن که زندگی بی عشق

به پوچیِ زدنِ پُک به پیپِ خاموش است


تو آن دُری که برای همیشه هر صدفی

در آرزوی گرفتن میان آغوش است


به روی هرکس و هرچیز خط زدم ،جز تو

هر آنچه دور و برم هست و نیست مخدوش است


خدا کند که همیشه حواسمان باشد

که عشق بازیِ یادم تو را فراموش است



جواد_منفرد


دور ونوس چشم هایش قمر باشی

توی اتاقت... روی تختت... هی دمر باشی

درخاطرات زنده ات هی  غوطه ور باشی


سردرد روی بالشت با تو بخوابد باز

با این همه دنبال نوعی دردسر باشی


یادت بیفتد... نه... نمی افتد... نمی افتد 

یادش بیفتی در خودت دنبال شر باشی


با شعر هایت عشق بازی را بیاموزد 

در خلوتت حالی کنی! -صاحب اثر باشی-


عشق آسمانی باشد و او هم خدا باشد-

در چشم تو، در چشم او جنس بشر باشی

 

یک عمر مریخی بچرخی دور افکارش 

دور ونوس چشمهایش هی قمر باشی


او هی نباشد... هی نباشد... هی نباشد... هی 

تو هی بمانی... هی بمانی... آنقدرباشی 


تا از نگاهش هی بیفتی... هی بیفتی... تا

توی اتاقت، روی تختت، هی دمر باشی


باور کنی یک بار دیگر حرف هایش را 

یک بار دیگر با کمال میل خر باشی

 

برخیزی از تختت، ببرّی خاطراتت را

فکر فرار از فکرها، دنبال در باشی 


سخت است باران هم ببارد، چتر برداری 

پای پیاده، رو به دریا، یک نفر باشی

*

 محسن انشایی