خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

بوسیدن اسم تو...

در خون تو انگار ، غزل در جریان است

چشمت بخدا معدن مضمونِ جهان است


دیروز ، «غزل» گفتم و امروز ، «قصیده» 

چون قیمت بوسیدن تو در نوسان است


هر ثانیه پَر می‌زند آنجا که تو هستی 

از بسکه دل عاشق من خوش‌گذران است


سجاده‌ی من پهن شده رو به نگاهت 

پس باز کن آن پنجره را ؛ وقت اذان است


از عشق تو در خانه‌ی دل «زلزله» برپاست

هر چند که گفته شده اسمش «ضربان» است


بوسیدنِ اسم تو و ؛ بوییدنِ شعرت 

کار منِ دیوانه هم این است و هم آن است


رضا_قاسمی