خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

بدهکارم

به بهار بدهکارم
دست کم یک شعر برای هر شکوفه
به پنجشنبه بدهکارم
دست کم یک شعر برای هر ثانیه
به تو بدهکارم
دست کم یک جان برای هر لبخند

#علی_محمد_مودب

تو تا تو

پر می کشم از پنجره ی خواب تو تا تو

هر شب من و دیدار در این پنجره با تو


از خستگی روز همین خواب پر از راز

کافی ست مرا، ای همه ی خواسته ها تو


دیشب من و تو بسته ی این خاک نبودیم

من یکسره آتش، همه ذرات هوا تو


بیدارم اگر دغدغه ی روز نمی کرد

با آتش مان سوخته بودی همه را تو


پژواک خودم بودم و خود را نشنیدم

ای هرچه صدا، هرچه صدا، هرچه صدا تو


آزادگی و شیفتگی، مرز ندارد

حتا شده ای از خودت آزاد و رها تو


یا مرگ، و یا شعبده بازان سیاست؟

دیگر نه و هرگز نه، که یا مرگ که یا تو


وقتی همه جا از غزل من سخنی هست

یعنی همه جا تو، همه جا تو، همه جا تو


پاسخ بده از این همه مخلوق چرا من؟

تا شرح دهم از همه ی خلق، چرا تو


#محمد_علی_بهمنی


 


عشق دو مغرور

رسیدن من و تو وصلت دو دیوار است

چقدر عشق دو مغرور مردم آزار است


اگر چه درد زیاد است در دلم اما

نگفتن از تو برایم هنوز دشوار است


یگانه بودى و بسیار عاشقت بودم

ولى به چشم نمى آید آنچه بسیار است


به خواب بى خبرى رفته ایم و در دلمان

هنوز هم که هنوز است عشق بیدار است


اگرچه در دل من اشتیاق دیدن توست

همیشه روى لب تو خدا نگهدار است


سید_تقى_سیدى


بوسیدن اسم تو...

در خون تو انگار ، غزل در جریان است

چشمت بخدا معدن مضمونِ جهان است


دیروز ، «غزل» گفتم و امروز ، «قصیده» 

چون قیمت بوسیدن تو در نوسان است


هر ثانیه پَر می‌زند آنجا که تو هستی 

از بسکه دل عاشق من خوش‌گذران است


سجاده‌ی من پهن شده رو به نگاهت 

پس باز کن آن پنجره را ؛ وقت اذان است


از عشق تو در خانه‌ی دل «زلزله» برپاست

هر چند که گفته شده اسمش «ضربان» است


بوسیدنِ اسم تو و ؛ بوییدنِ شعرت 

کار منِ دیوانه هم این است و هم آن است


رضا_قاسمی