خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

لالِ لالِ لال


ای گفتن از تو در شب ممنوعه‌ام خیال

آغوش تو برای من انگاره‌ای محال


سیب رسیده‌ای که مرا رانده از بهشت

صدبار بهتر است از افتاده‌های کال


پرسیده‌ای چه می‌کنی و کیستی؟ مپرس!

ای آخرین جواب من از اولین سؤال


با دیگران قیاس حلال و حرام کن

حرف حرام می‌شکند حرمت حلال


از استکان لب زده‌ات می‌خورم،

تو را

می‌بوسم از دریچهٔ ممکن‌ترین مجال


انگشت می‌کشی به گریبان و شامه‌ام

دنبال عطر توست فراسوی این جدال


تو‌ وقت دیدن عطشم کور، کور، کور

من پای گفتن هوسم لال، لال، لال


آینده کو؟ گذشته کجا رفت؟ کاشکی

درهای لحظه را بگشاییم رو به حال



#مهدی_فرجی

مو به موی تو جاریست در خیالاتم

سرت که درد نمی آید از سوالاتم

مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم


چطور اینهمه جریان گرفته ای در من

و مو به موی تو جاریست در خیالاتم؟


بگو به من که همان آدم همیشگی ام؟

نه... مدتی ست که تغییر کرده حالاتم


چقدر مانده به وقتی که مال هم بشویم

درست از آب در آیند احتمالاتم


تو محشری به خدا من بهشت گمشده ام

تو اتفاق می افتی من از محالاتم


چقدر ساکتی و من چقدر حرف زدم

دوباره گیج شدی حتما از سوالاتم


دلم گرفته اگر زنگ می زنم گاهی

مرا ببخش که اینقدر بی مبالاتم.


مهدی_فرجی