خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

خلوتخانه عاشق و معشوق

لحظاتی برای آرامش و امید و عاشقی

چه کنم گر نکنم از لب تو یاد

زیبــای پـری روی پـری ماه پـری زاد

ای دخـتــــرِ افسـونـگـرِ آزاده ی آزاد


سیمین تـن گیسو زری چشم عقیقی
الماس نگاه، ای همه ات گنج خداداد


باید که بخوانی غزل سعدی شیراز
تا لمس کنی درد فرو خوردن فریاد


آدم چه کند با هیجانش وسط درس؟!
ناگاه که یاد تو و چشمان تو افتاد...؟!


با مـــزه ی ناگفتنیِ تــوت فـــرنگی...
شاعر چه کند گر نکند از لب تو یاد؟!


تو و جنگ سوم جهانی

ماه تابان پیش رویت تکه سنگی بیش نیست

وسعت دریا، کنارت تُنگ تَنگی بیش نیست


 شهد نابی را که می دانند جاری در بهشت

پیش شیرینی لب هایت شرنگی بیش نیست


شهرت بالابلندانی که جفت فتنه اند

در ترازوی گلندام تو ننگی بیش نیست


این دل اژدر که مدت هاست خون می خورده است

در کشاکش پیش ماه تو پلنگی بیش نیست


 سرنوشت این جهان، خود را بیارایی اگر

از برای بار سوم نیز جنگی بیش نیست


وحید_عمرانی